بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
آرى، از ظاهر اين فرض كردن و سپس در آن فرض خدشه نمودن، همين معنا استفاده مىشود، چون طبعا علم به نتيجه برهان پس از اقامه برهان پيدا مىشود. ليكن اين معنا به مقام نبوت ابراهيم (ع) ضررى نمىزند. براى اينكه همانطور كه قبلا هم گفتيم از آيات مورد بحث چنين استفاده مىشود كه اين داستان مربوط به سرگذشت دوران كودكى ابراهيم (ع) است، و معلوم است كه در چنين دورانى دل آدمى نسبت به مساله توحيد و ساير معارف اعتقادى، مانند صفحه سفيد و خالى از نقش و نوشتهاى از هر نقش مخالفى خالى و فارغ است، و آدمى هر كه باشد در اين دوران وقتى شروع به كسب معارف مىكند، ناچار چيزهايى را اثبات و چيزهاى ديگرى را انكار مىكند تا آنكه سرانجام به عقايد صحيح مىرسد، و چنين كسى در اين نفى و اثباتها و افكار پريشانى كه دارد مورد مؤاخذه قرار نمىگيرد، براى اينكه هيچ انسانى در بين دو مرحله ابتداى تميز و مرحله رسيدن به معرفت كامل و علم به حق خالى از چنين افكارى نيست، و هر انسانى را كه فرض كنيم، چنين روزهايى را در زندگى خود دارد، چرا كه اگر نمىداشت و لحظاتى را كه در آن لحظات از قصور جهل به مرحله علم به عقايد حقه مىرسد به خود نمىديد عقلش او را مكلف به بحث و نظر در عقايد نمىكرد، و حال آنكه وجوب بحث و كنجكاوى در عقايد و تحصيل اعتقاد صحيح از ضروريات عقلى است. و اگر در قرآن كريم افرادى از بشر مانند مسيح و يحيى (ع) را مىبينيم كه قبل از رسيدن به چنين دورانى و بدون احتياج به نفى و اثبات، عقايد حقه را دارا بودهاند، در حقيقت افرادى خارق العاده و استثناء از اين سنت عمومى بودهاند، و وجود اين افراد استثنايى باعث نمىشود كه بگوييم هر انسانى اينطور است، يا هر پيغمبرى اينگونه آفريده شده است.خلاصه اينكه: انسان از همان روزهاى اول كه جان در كالبدش دميده مىشود، واجد شرايط تكليف به كسب عقايد حق و انجام اعمال صالح نيست، بلكه اين استعداد و دارا بودن شرايط تكليف به طور تدريج در وى پديد مىآيد. پس اگر بگوييم به طور كلى زندگى بشر به دو مرحله تقسيم مىشود: يكى مرحله قبل از بلوغ كه واجد صلاحيت عقايد صحيح نيست و ديگرى مرحله بعد از آن كه داراى چنين صلاحيتى مىشود، درست گفتهايم. وقتى معلوم شد كه اين حكم كلى ما صحيح است، قهرا بايد قبول كرد كه بين اين دو مرحله لحظاتى فاصله است كه در آن لحظات عقل آدمى او را مكلف مىكند كه با هدايت فطرتش و از طريق استدلال، اعتقادات صحيح را تحصيل نمايد، يعنى به او اجازه مىدهد كه يك بار خود را و ساير موجودات جهان را بدون پروردگار فرض نموده، و بار ديگر داراى صانعى يگانه دانسته و در بار سوم شريكى براى آن صانع فرض نموده، آن گاه نيك بنگرد كه آيا آثار مشهود در عالم، كداميك