معناى" فطر" و" فطرت" و" حنيف"
" إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ ..."راغب در مفردات خود گفته است: معناى اصلى كلمه" فطر" چاك زدن چيزى است از طرف درازاى آن، مثلا گفته مىشود" فطر فلان كذا- فلانى فلان چيز را چاك زد" اين معناى اصلى فطر است، البته مشتقات آن، معانى ديگرى را مىدهند، مثلا" افطر فلان فطورا- فلانى فطور خورد"، و" فطور" آن چيزى است كه روزهدار با خوردن آن روزه خود را بشكند يا افطار كند. و نيز" انفطر انفطارا- درخت شكفت، و يا زمين روئيدن آغاز كرد"، و در جمله" هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ" به معناى اختلال است، و البته اختلال و از هم پاشيدگى دو قسم است:يكى آن اختلالى كه داراى مفسده است، و يكى آنكه از روى مصلحت انجام مىشود، در آيه شريفه" السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ كانَ وَعْدُهُ مَفْعُولًا- روزى كه آسمان شكافته و از هم پاشيده مىشود، و وعدههاى او عملى و تخلف ناپذير است" به معناى قسم دوم آمده است. و در" فطرت الشاة" به معناى دوشيدن گوسفند است با دو انگشت، و در" فطرت العجين" به معناى نان فطير پختن و خمير را قبل از ورآمدن نان كردن است.و يكى ديگر از مشتقات اين كلمه لفظ" فطرت" است، و معنايش اين است كه:" خداوند چيزى را طورى بيافريند كه خواه ناخواه فعلى از افعال را انجام داده و يا اثر مخصوصى را از خود ترشح دهد" و به همين معنا در آيه" فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها" به كار رفته.زيرا در اين آيه اشاره كرده است به اينكه خداوند مردم را طورى آفريده كه طبعا و به ارتكاز خود، خدا را بشناسند. و" فِطْرَتَ اللَّهِ" عبارت است از قدرت بر شناختن ايمانى كه با آب و گل آدمى سرشته شده است، چنان كه آيه شريفه" وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ" به آن اشاره مىكند. و در باره معناى" حنيف" گفته است:" حنف" به معناى اعراض از گمراهى و ميل به استقامت است، هم چنان كه" جنف" به معناى اعراض از استقامت و ميل به گمراهى است. و اگر مىبينيد حاجيان و هر كسى را كه ختنه شده است حنيف مىنامند براى اشاره به اين است كه اين اشخاص متدين به دين ابراهيم (ع) هستند. و" أحنف" كسى را گويند كه در پايش كژى باشد، و اين از باب تفاؤل است. بعضيها هم گفتهاند كه: از اين باب نيست، بلكه استعاره است براى مجرد كجى. «1»اينك در تفسير آن مىگوييم: پس از آنكه ابراهيم (ع) از شرك قومش و از شركاى آنان با گفتن" يا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ ..." تبرى جست و حال آنكه تدريجا به آن رسيد زيرا(1) مفردات راغب ص 382