بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
كلى از سنديت ساقط شده است.و از عمده مسايلى كه در كتاب مذكور اغماض شده، اهمال در ذكر مجاهدات ابراهيم (ع) مىباشد، مثلا تورات درخشانترين خاطرات زندگى ابراهيم را كه همان مجاهدات و احتجاجات او با امت و آزار و اذيت ديدن از مردم است، اصلا ذكر نكرده، هم چنان كه از ساختن كعبه و مامن قرار دادن آن و نيز از احكامى كه براى حج تشريع كرد هيچ ذكرى به ميان نياورده. و حال آنكه هيچ آشناى به معارف دينى و مباحث اجتماعى در اين معنا ترديد نكرده كه خانه كعبه- كه اولين خانهاى است كه به نام خانه خدا و خانه بركت و هدايت ساخته شده و از چهار هزار سال قبل تا كنون بر پايههاى خود استوار مانده- از بزرگترين آيات الهى است كه پيوسته مردم دنيا را به ياد خدا انداخته و آيات خداوندى را در خاطرهها زنده نگه داشته و در روزگارى دراز كلمه حق را در دنيا حفظ كرده است.اين بى اعتنايى تورات به خاطر آن تعصبى بوده كه توراتنويسان نسبت به كيش خود داشته كه قربانگاههايى را كه ابراهيم (ع) در" شكيم" و در سمت شرقى" بيت ايل" و در" جبل الرب" بنا كرده، همه را اسم برده و از قربانگاه كعبه او اسمى نبردهاند.وقتى هم كه به اسماعيل مىرسند طورى اين پيغمبر بزرگوار را وصف مىكنند و در باره آن جناب چيزهايى مىگويند كه قطعا نسبت به عادىترين افراد مردم هم توهين و تحقير شمرده مىشود. مثلا او را مردى وحشى و ناسازگار با مردم و مطرود از پدر و خلاصه جوانى معرفى كردهاند كه از كمالات انسانى جز مهارت در تير اندازى چيزى كسب نكرده، آرى:" يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ". «1»و همچنين به خود ابراهيم (ع) نسبتى داده كه به هيچ وجه لايق مقام ارجمند نبوت و روح تقوى و جوانمردى نيست. مثلا تورات مىگويد: ملكى صادق پادشاه" شاليم" كه خود كاهن خدا بود نان و شراب برايش برد و او را بركت داد. «2»(1) كافران ميخواهند نور خدا را با گفتار باطل و طعن و مسخره خاموش كنند. سوره صف آيه 8(2) برخى چنين توجيه كردهاند كه اين ملكى صادق كاهن، همان امرافل پادشاه شنعار است كه در اول داستان مذكور است، و او همان حمورابى صاحب قوانين معروف است كه يكى از سلاله نخستين شاهان بابل است.در تاريخ شاهى وى سخت اختلاف است، به حدى كه بيشتر آنچه در باره وى گفتهاند با زمان حيات ابراهيم (ع) كه (2000 ق- م) است، قابل انطباق نيست. مثلا در كتاب" عرب پيش از اسلام" مىگويد: حمورابى در سال (2287- 2232 ق- م) در بابل سلطنت داشته. و در" شريعت حمورابى" به نقل از كتاب" قديمترين قوانين جهان" تاليف استاد. ف. ادوارد مىگويد: دوران شاهى وى در (2205- 2167 ق- م) بوده است. در" قاموس اعلام شرق و غرب" آورده كه او در سال (1728- 1686 ق- م) به اريكه پادشاهى بابل نشست. قاموس كتاب مقدس زمان فرمانروايى او را سال (1975- 1920- ق- م) مىداند. روشنترين دليل بر بطلان اين حدس اين است كه سنگ نبشتههايى كه در ويرانههاى بابل به دست آمده و شريعت حمورابى بر آنها حك شده شامل ذكر عدهاى از خدايان بابليان است و اين خود مىنماياند كه حمورابى از بتپرستان بوده و بنا بر اين صحيح نيست او را كاهن خداوند بدانيم.