بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
ماندنش باعث مىشود كه دين مردم و خدايان آنها تباه گردند. لا جرم ابراهيم (ع) و لوط را از بلاد خود به سوى شام بيرون كردند.لوط (ع) كه هيچ وقت حاضر نمىشد از ابراهيم (ع) جدا شود در اين سفر نيز به همراهى او بيرون آمد، ابراهيم (ع) براى ساره صندوقى ساخت و او را در آن قرار داد، و از شدت غيرتى كه داشت درهاى آن را از همه طرف بست، و با اين وضع از وطن مالوفش چشم پوشيد.هنگام خروج، ابراهيم (ع) به قوم خود گفت:" إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي سَيَهْدِينِ"، و مقصودش از اينكه گفت" من به سوى پروردگارم مىروم" اين بود كه من به سوى بيت المقدس حركت مىكنم.خلاصه، ابراهيم (ع) از قلمرو سلطنت نمرود بيرون شد و به كشور مردى قبطى بنام" عزاره" وارد شد. در اين سرزمين به مامور مالياتى آن كشور برخورد نمود و مامور از او ماليات مطالبه كرد، و پس از صورت گرفتن از گوسفندان و ساير اموالش دستور داد تا آن تابوت (صندوق) را كه ساره در آن بود نيز باز نموده و اموال درون آن را هم صورت بگيرد. ابراهيم (ع) از گشودن درب صندوق كراهت داشت، لذا در جواب عشار گفت: فرض كن كه اين صندوق مالامال از طلا و نقره است من حاضرم ده يك (ماليات) ظرفيت آن را طلا و يا نقره به تو بدهم و تو آن را باز نكنى. عشار زير بار نرفت و گفت بايد باز كنى. بناچار ابراهيم (ع) با خشم و غضب در صندوق را باز كرد. وقتى چشم عشار به ساره كه حسن و جمال بى نظيرى داشت افتاد، پرسيد اين زن با تو چه نسبتى دارد؟ ابراهيم (ع) فرمود:دختر خاله من و همسر من است. پرسيد پس چرا او را در صندوق كرده و در صندوق را به رويش بستهاى؟ ابراهيم (ع) فرمود غيرتم قبول نمىكند كه چشم نامحرمان به او بيفتد. عشار گفت دست از تو بر نمىدارم تا حال تو و او را به شاه گزارش دهم، همانجا مامورى را به نزد شاه فرستاد و از جريان با خبرش كرد.شاه پيك مخصوص خود را فرستاد و ساره را به دربار احضار نمود، خواستند تا صندوق او را به طرف دربار ببرند ابراهيم (ع) فرمود به هيچ وجه از اين صندوق جدا نمىشوم مگر آنكه روح از تنم جدا گردد. مامورين جريان را به دربار گزارش دادند، شاه دستور داد تا ابراهيم (ع) را نيز با صندوق حركت دهند، ابراهيم (ع) و صندوق و هر كه با آن جناب بود به طرف دربار حركت نموده و بر شاه وارد شدند.شاه گفت قفل اين صندوق را باز كن. ابراهيم (ع) فرمود ناموس من در اين