ترجمه تفسیر المیزان جلد 7

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 7

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ماندنش باعث مى‏شود كه دين مردم و خدايان آنها تباه گردند. لا جرم ابراهيم (ع) و لوط را از بلاد خود به سوى شام بيرون كردند.

لوط (ع) كه هيچ وقت حاضر نمى‏شد از ابراهيم (ع) جدا شود در اين سفر نيز به همراهى او بيرون آمد، ابراهيم (ع) براى ساره صندوقى ساخت و او را در آن قرار داد، و از شدت غيرتى كه داشت درهاى آن را از همه طرف بست، و با اين وضع از وطن مالوفش چشم پوشيد.

هنگام خروج، ابراهيم (ع) به قوم خود گفت:" إِنِّي ذاهِبٌ إِلى‏ رَبِّي سَيَهْدِينِ"، و مقصودش از اينكه گفت" من به سوى پروردگارم مى‏روم" اين بود كه من به سوى بيت المقدس حركت مى‏كنم.

خلاصه، ابراهيم (ع) از قلمرو سلطنت نمرود بيرون شد و به كشور مردى قبطى بنام" عزاره" وارد شد. در اين سرزمين به مامور مالياتى آن كشور برخورد نمود و مامور از او ماليات مطالبه كرد، و پس از صورت گرفتن از گوسفندان و ساير اموالش دستور داد تا آن تابوت (صندوق) را كه ساره در آن بود نيز باز نموده و اموال درون آن را هم صورت بگيرد. ابراهيم (ع) از گشودن درب صندوق كراهت داشت، لذا در جواب عشار گفت: فرض كن كه اين صندوق مالامال از طلا و نقره است من حاضرم ده يك (ماليات) ظرفيت آن را طلا و يا نقره به تو بدهم و تو آن را باز نكنى. عشار زير بار نرفت و گفت بايد باز كنى. بناچار ابراهيم (ع) با خشم و غضب در صندوق را باز كرد. وقتى چشم عشار به ساره كه حسن و جمال بى نظيرى داشت افتاد، پرسيد اين زن با تو چه نسبتى دارد؟ ابراهيم (ع) فرمود:

دختر خاله من و همسر من است. پرسيد پس چرا او را در صندوق كرده و در صندوق را به رويش بسته‏اى؟ ابراهيم (ع) فرمود غيرتم قبول نمى‏كند كه چشم نامحرمان به او بيفتد. عشار گفت دست از تو بر نمى‏دارم تا حال تو و او را به شاه گزارش دهم، همانجا مامورى را به نزد شاه فرستاد و از جريان با خبرش كرد.

شاه پيك مخصوص خود را فرستاد و ساره را به دربار احضار نمود، خواستند تا صندوق او را به طرف دربار ببرند ابراهيم (ع) فرمود به هيچ وجه از اين صندوق جدا نمى‏شوم مگر آنكه روح از تنم جدا گردد. مامورين جريان را به دربار گزارش دادند، شاه دستور داد تا ابراهيم (ع) را نيز با صندوق حركت دهند، ابراهيم (ع) و صندوق و هر كه با آن جناب بود به طرف دربار حركت نموده و بر شاه وارد شدند.

شاه گفت قفل اين صندوق را باز كن. ابراهيم (ع) فرمود ناموس من در اين‏

/ 546