بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اين بود گفتار مسعودى در مروج الذهب، نظير مطالب وى را شهرستانى نيز در كتاب ملل و نحل خود آورده است. «1»از بيانات قبلى دو نكته به دست آمد: اول اينكه بتپرستان همانطورى كه بتهايى را به عنوان مجسمههاى خدايان و ارباب انواع مىپرستيدند، هم چنين بتهايى را به عنوان مجسمه ستارگان و آفتاب و ماه مىپرستيدند، و به اسم هر كدام هيكلى ساخته بودند. بنا بر اين، ممكن است احتجاج ابراهيم (ع) در باره ستاره و خورشيد و ماه، با بتپرستانى بوده كه در عين بتپرستى ستارگان را هم مىپرستيدهاند نه فقط با صابئين (و ستارهپرستان). هم چنان كه ممكن است بگوييم:بنا بر پارهاى از روايات كه در سابق ايراد شد احتجاج ابراهيم (ع) با صابئين و ستارهپرستانى بوده كه در آن روزها در شهر بابل و يا اور و يا كوثاريا مىزيستهاند (نه با اهالى حران كه مركز صابئيت بوده تا آن اشكال وارد آيد).علاوه بر اينكه از ظاهر آيات كريمه راجع به ابراهيم (ع) استفاده مىشود كه ابراهيم (ع) پس از احتجاج با پدر و قومش و پس از آنكه از هدايت آنها مايوس شد از سرزمين آنان مستقيما به سوى ارض مقدس مهاجرت نمود، نه اينكه ابتدا به سوى حران و سپس به ارض مقدس مهاجرت كرده باشد. و اينكه كتب تواريخ نوشتهاند: در آغاز به سوى حران و سپس از آنجا به سوى ارض مقدس هجرت كرده ماخذ صحيحى جز همان گفتههاى تورات و يا اخبار ديگرى كه اسرائيليت در آن دست برده، ندارد. براى صدق گفتار ما كافى است كه خواننده عزيز تورات را با اخبارى كه تاريخ طبرى ضبط كرده دقيقا مورد بررسى قرار دهد.از همه اينها گذشته بعضى «2» نوشتهاند كه غير از حرانى كه مركز صابئىها بوده، حران ديگرى در نزديكىهاى بابل بوده، و منظور تورات از حران، همين شهر بوده كه در نزديكىهاى بابل ما بين فرات و خابور قرار داشته، نه حران دمشق.آرى، مسعودى گويد كه:" آنچه از هيكلهاى مقدس صابئين تا كنون (سال 332 ه زمان مسعودى) باقى مانده خانهاى است در شهر حران در دروازه" رقه" معروف به" مغليتيا" كه آن را هيكل آزر پدر ابراهيم (ع) مىدانند و در باره آزر و ابراهيم (ع) پسرش، سخنان بسيارى دارند". ولى گفته آنان هيچگونه ارزشى ندارد «3».(1) ملل و نحل شهرستانى ج 2 ص 5- 56(2) قاموس كتاب مقدس در ماده حران.(3) مروج الذهب ج 2 ص 237