معناى" فلاح"
" إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ"" فلاح"،" فوز"،" نجاح"،" ظفر" و" سعادت" همه الفاظى هستند كه معانيشان نزديك به هم هستند، و لذا راغب" فلاح" را به رسيدن به آرزو كه همان معناى سعادت است تفسير نموده، و در مفردات خود گفته:" الفلح" به معناى شكافتن است، و در مثل گفته شده است" الحديد بالحديد يفلح- يعنى آهن با آهن شكافته مىشود"، و اگر برزگران را هم" فلاح" مىگويند به همين عنايت است كه آنان زمين را مىشكافند.و" فلاح" به معناى ظفر يافتن به مقصود است، و آن دو قسم است: يكى دنيوى و ديگرى اخروى. فلاح و رستگارى دنيوى عبارتست از ظفر يافتن به سعادتهايى كه با دستيابى به آنها زندگى دنيايى آدمى خوش و خرم مىشود، مانند بقاء و توانگرى و عزت، شاعر هم كه مىگويد:
افلح بما شئت فقد يدرك
بالضعف و قد يخدع الأريب
بالضعف و قد يخدع الأريب
بالضعف و قد يخدع الأريب
1- بقاء بدون فنا
2- غناى بدون فقر
3- عزتى كه آميخته و دستخوش ذلت نگردد4- علمى كه جهل در آن راه نيابد «2».و بنا بر اين ممكن است گفته شود كه فلاح همان سعادت است، و براى خاطر عنايتى از سعادت به فلاح تعبير مىكنند، و آن عنايت اين است كه لازمه سعادت ظفر يافتن و رسيدن به آرزوها با شكافتن و دريدن حجابهايى است كه حايل بين آدمى و بين آن است، و اين عنايت در همه موارد استعمال اين كلمه از قبيل:" قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ" «3» و" قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها" «4» و
(1) زندگى را به هر طورى كه مايلى به سر ببر كه گاه مىشود با ضعف عقل و بصيرت دنيا به كام آدمى است، و گاه با وفور عقل و كمال مهارت، ناكامى بهره اوست، و او خود نمىفهمد اين ناكامى از كجا است.(2) مفردات راغب ص 385(3) سوره مؤمنون آيه 1(4) سوره الشمس آيه 9