بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
بود «1».و در توحيد صدوق از دقاق و او از كلينى و او از ابن عامر و او از معلى روايت كرده كه گفت: از عالم (ع) سؤال كردند كه علم خدا چگونه است؟ فرمود: اول مىداند بعد مشيتش تعلق مىگيرد آن گاه اراده مىكند و در مرحله چهارم تقدير نموده و سپس قضاء مىراند، و در آخر امضاء مىكند، پس خداى سبحان چيزى را امضاء و اجراء مىكند كه قضايش را رانده باشد و قضاى چيزى را مىراند كه تقديرش كرده باشد، و چيزى را مقدر مىسازد كه اراده كرده باشد، پس مشيت او به علم او، و ارادهاش با مشيتش و تقديرش با ارادهاش و قضايش با تقديرش و امضايش با قضايش صورت مىگيرد، در نتيجه رتبه علم او، مقدم بر مشيت و مشيت در مرتبه دوم مقدم بر اراده و اراده در مرتبه سوم و مقدم بر تقدير است و تقدير به وسيله امضاء، قضا را مىراند «2».پس ما دام كه قضاى خدا به وسيله امضا رانده نشده در مراحل قبلى بداء هست و ممكن است از ايجاد آنچه كه مورد علم و مشيت و اراده و تقديرش تعلق گرفته صرفنظر كند، و آن را ايجاد ننمايد، ولى اگر با امضاء به مرحله قضاء رسيد ديگر بداء نيست.اين ترتيب كه در روايت آمده و مشيت را مترتب بر علم و اراده را مترتب بر مشيت و همچنين هر يك را مترتب بر ما قبل خود دانسته ترتبى است عقلى چون عقل انتزاع به غير اين ترتيب را صحيح نمىداند.و در همان كتاب به سند خود از ابن نباته روايت كرده كه گفت: امير المؤمنين (ع) از زير ديوارى كه مشرف به خرابى بود برخاست و به ديوارى ديگر تكيه داد، شخصى پرسيد يا امير المؤمنين آيا از قضاى خدا فرار مىكنى؟ فرمود: آرى از قضاى خدا به قدر او مىگريزم «3».مؤلف: آرى چون قدر خدا مقدرش را حتمى نكرده و اميد آن هست كه آنچه تقدير كرده واقع نشود اما قضاى خدا مقتضى خود را حتمى كرده است، ديگر گريزى از آن نيست، و روايات وارد در اين باب از طرق ائمه اهل بيت (ع) بسيار زياد است.(1) محاسن، ص 244، ح 237.(2) توحيد صدوق، ص 334، ح 9.(3) توحيد صدوق، ص 369، ح 8.