ترجمه تفسیر المیزان جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 13

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بود «1».

و در توحيد صدوق از دقاق و او از كلينى و او از ابن عامر و او از معلى روايت كرده كه گفت: از عالم (ع) سؤال كردند كه علم خدا چگونه است؟ فرمود: اول مى‏داند بعد مشيتش تعلق مى‏گيرد آن گاه اراده مى‏كند و در مرحله چهارم تقدير نموده و سپس قضاء مى‏راند، و در آخر امضاء مى‏كند، پس خداى سبحان چيزى را امضاء و اجراء مى‏كند كه قضايش را رانده باشد و قضاى چيزى را مى‏راند كه تقديرش كرده باشد، و چيزى را مقدر مى‏سازد كه اراده كرده باشد، پس مشيت او به علم او، و اراده‏اش با مشيتش و تقديرش با اراده‏اش و قضايش با تقديرش و امضايش با قضايش صورت مى‏گيرد، در نتيجه رتبه علم او، مقدم بر مشيت و مشيت در مرتبه دوم مقدم بر اراده و اراده در مرتبه سوم و مقدم بر تقدير است و تقدير به وسيله امضاء، قضا را مى‏راند «2».

پس ما دام كه قضاى خدا به وسيله امضا رانده نشده در مراحل قبلى بداء هست و ممكن است از ايجاد آنچه كه مورد علم و مشيت و اراده و تقديرش تعلق گرفته صرفنظر كند، و آن را ايجاد ننمايد، ولى اگر با امضاء به مرحله قضاء رسيد ديگر بداء نيست.

اين ترتيب كه در روايت آمده و مشيت را مترتب بر علم و اراده را مترتب بر مشيت و همچنين هر يك را مترتب بر ما قبل خود دانسته ترتبى است عقلى چون عقل انتزاع به غير اين ترتيب را صحيح نمى‏داند.

و در همان كتاب به سند خود از ابن نباته روايت كرده كه گفت: امير المؤمنين (ع) از زير ديوارى كه مشرف به خرابى بود برخاست و به ديوارى ديگر تكيه داد، شخصى پرسيد يا امير المؤمنين آيا از قضاى خدا فرار مى‏كنى؟ فرمود: آرى از قضاى خدا به قدر او مى‏گريزم «3».

مؤلف: آرى چون قدر خدا مقدرش را حتمى نكرده و اميد آن هست كه آنچه تقدير كرده واقع نشود اما قضاى خدا مقتضى خود را حتمى كرده است، ديگر گريزى از آن نيست، و روايات وارد در اين باب از طرق ائمه اهل بيت (ع) بسيار زياد است.

(1) محاسن، ص 244، ح 237.

(2) توحيد صدوق، ص 334، ح 9.

(3) توحيد صدوق، ص 369، ح 8.

/ 558