نهى از متابعت از غير علم (لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ) و اشاره به حكم فطرت به لزوم پيروى از علم يا پيروى از ظن به استناد حجت علمى و عقلى‏ - ترجمه تفسیر المیزان جلد 13

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 13

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قفوا" و به معناى متابعت است، قافيه شعر را هم از اين جهت قافيه مى‏گويند كه آخر هر مصراع با آخر مصراعهاى قبل از خودش متابعت مى‏كند.

و بنا به قرائت غير معروف كه" لا تقف" (با ضمه قاف و سكون فاء) قرائت كرده‏اند از ماده" قاف" گرفته‏اند كه به همان معناى متابعت است، و لذا از بعضى اهل لغت نقل شده كه گفته‏اند: ماده دومى از ماده اولى قلب شده، مانند لغت" جبذ" كه از ماده" جذب" قلب شده و هر دو به يك معنا است، و لذا علم قيافه‏شناسى را از اين نظر قيافه گفته‏اند كه دنبال جاى پا را گرفته و به مقصود راهنمايى مى‏شود.

نهى از متابعت از غير علم (لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ) و اشاره به حكم فطرت به لزوم پيروى از علم يا پيروى از ظن به استناد حجت علمى و عقلى‏

اين آيه از پيروى و متابعت هر چيزى كه بدان علم و يقين نداريم نهى مى‏كند، و چون مطلق و بدون قيد و شرط است پيروى اعتقاد غير علمى و همچنين عمل غير علمى را شامل گشته و معنايش چنين مى‏شود: به چيزى كه علم به صحت آن ندارى معتقد مشو، و چيزى را كه نمى‏دانى مگو، و كارى را كه علم بدان ندارى مكن، زيرا همه اينها پيروى از غير علم است، پيروى نكردن از چيزى كه بدان علم نداريم و همچنين پيروى از علم در حقيقت حكمى است كه فطرت خود بشر آن را امضاء مى‏كند.

آرى انسان فطرتا در مسير زندگيش- در اعتقاد و عملش- جز رسيدن به واقع و متن خارج، هدفى ندارد، او مى‏خواهد اعتقاد و علمى داشته باشد كه بتواند قاطعانه بگويد واقع و حقيقت همين است و بس، و اين تنها با پيروى از علم محقق مى‏شود، گمان و شك و وهم چنين خاصيتى ندارد، به مظنون و مشكوك و موهوم نمى‏توان گفت كه عين واقع است.

انسانى كه سلامت فطرت را از دست نداده و در اعتقاد خود پيرو آن چيزى است كه آن را حق و واقع در خارج مى‏يابد، و در عملش هم آن عملى را مى‏كند كه خود را در تشخيص آن محق و مصيب مى‏بيند، چيزى كه هست در آنچه كه خودش قادر بر تحصيل علم هست علم خود را پيروى مى‏كند، و در آنچه كه خود قادر نيست مانند پاره‏اى از فروع اعتقادى نسبت به بعضى از مردم و غالب مسائل عملى نسبت به غالب مردم از اهل خبره آن مسائل تقليد مى‏كند، آرى همان فطرت سالم او را به تقليد از علم عالم و متخصص آن فن، وا مى‏دارد و علم آن عالم را علم خود مى‏داند، و پيروى از او را در حقيقت پيروى از علم خود مى‏شمارد، شاهد اين مدعا همان اعمال فطرى و ارتكازى مردم است، مى‏بينيم كه شخصى كه راهى را بلد نيست به قول راهنما اعتماد نموده و به راه مى‏افتد، مريضى كه درد و درمان خود را نمى‏شناسد كوركورانه به دستور طبيب عمل مى‏كند، و ارباب حاجت به اهل فن صنعت مورد احتياج خود، اعتماد نموده و به ايشان مراجعه مى‏كنند، البته اين در صورتى است كه به علم و

/ 558