بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
تكيه زنند.از اينجا معلوم مىشود اينكه بعضى «1» گفتهاند استدلالى كه در آيه شده نظير استدلال در آيه" لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا" «2» است حرف صحيحى نيست.زيرا مقدمات استدلال در اين دو آيه با هم مختلف است، هر چند هر دو نفى شريك را اثبات مىكند، و ليكن آيه مورد بحث، از اين راه شريك را براى خدا نفى مىكند كه اگر شركاء ديگرى در كار بودند حتما در مقام غلبه بر خدا و تسخير عرش او برمىآمدند، و ملك و سلطنت او را مىگرفتند.و در سوره انبياء از اين راه نفى مىكند كه اصلا بودن شريك مايه اختلاف در تدبير مىشد، و اين نيز منجر به فساد نظام مىگرديد، هر چند در مقام غلبه بر خداى تعالى هم برنيايند، پس حق مطلب اين است كه دليل در آيه مورد بحث غير از دليلى است كه در آن آيه است، آيهاى كه از نظر استدلال نزديك به آيه سوره انبياء است، آيه" إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ" «3» مىباشد.و همچنين معلوم مىشود اين تفسير هم كه از بعضى از قدماى مفسرين نقل شده كه گفتهاند" مراد از جستجوى راهى به سوى خداى ذى العرش اين است كه راهى به او پيدا كنند تا مقرب درگاه او شوند" «4» نيز صحيح نيست، و چنانچه بخواهيم آن را توجيه نموده و بگوئيم" اگر با خدا خدايان ديگر مىبود آن طور كه مشركين پنداشتهاند، حتما آن خدايان در مقام تقرب به خداى تعالى برمىآمدند، چون مىدانستند كه او ما فوق ايشان است، و كسى كه محتاج به ما فوق خود باشد اله و خدا نيست و الوهيت با احتياج و زير دستى نمىسازد" راه بيهودهاى پيمودهايم.زيرا سياق خود بر خلاف آن شهادت مىدهد، اولا اينكه خدا را به وصف" ذِي الْعَرْشِ" توصيف مىكند و اين شاهد گويايى است بر اينكه مىخواهد بفهماند آنچه مشركين در باره خدا خيال كردهاند با ساحت كبريايى و عظمت او نمىسازد، و ثانيا دنبالش فرموده:" سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يَقُولُونَ" كه اين نيز مىرساند كه اعتقاد مشركين محذور بزرگى در بر(1) روح المعانى، ج 15، ص 82.(2) سوره انبياء، آيه 22.(3) آن وقت هر الهى به كار مخلوق خود مىپرداخت، و ديگر اينكه بعضى مسلط بر بعضى ديگر مىشد. سوره مؤمنون، آيه 91.(4) تفسير ابو الفتوح رازى، ج 7، ص 236.