بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
نمايد، احتياج و نقصى كه غناى پروردگار و كمال او آن را احاطه نموده است، پس هيچ موجودى نيست مگر آنكه درك مىكند كه ربى غير از خداى تعالى ندارد، پس او پروردگار خود را تسبيح نموده و از داشتن شريك و يا هر عيبى منزه مىدارد.با اين بيان به خوبى روشن مىگردد كه وجهى ندارد كه ما تسبيح زمين و آسمان را در آيه مورد بحث حمل بر مطلق دلالت كرده و مرتكب مجاز شويم، زيرا وقتى جايز است ارتكاب مجاز كرد كه نشود كلام صاحب كلام را حمل بر حقيقت نمود.نظير اين حرف، گفتار بعضى «1» ديگر است كه گفتهاند: تسبيح بعضى از موجودات از قبيل مؤمنين از افراد انسان و ملائكه زبانى و قالى و تسبيح بقيه موجودات حالى است، و مجازا تسبيح گفته مىشود، چون موجودات هر يك به نوبه خود به وجود خداى تعالى دلالت مىكنند، به اين اعتبار آنان را تسبيحگوى خدا خوانده است، و خلاصه اينكه كلمه" تسبيح" در اين آيه بر سبيل عموم المجاز به كار رفته است.جواب اين حرف همان جوابى است كه به اولى داديم و حق مطلب همان است كه گفتيم تسبيح تمامى موجودات تسبيح حقيقى و قالى است چيزى كه هست قالى بودن لازم نيست حتما با الفاظ شنيدنى و قراردادى بوده باشد، در آخر جلد دوم اين كتاب هم كلامى كه به درد اين بحث بخورد گذشت.پس اينكه فرمود:" تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ" تسبيح حقيقى را- كه عبارت است از تكلم- براى هر وجودى اثبات مىكند. آرى هر موجودى با وجودش و آنچه مربوط به وجودش مىباشد و با ارتباطى كه با ساير موجودات دارد خداى را تسبيح مىكند و بيانش اين است كه پروردگار من منزهتر از اين است كه بتوان مانند مشركين نسبت شريك و يا نقص به او داد.و اينكه فرمود:" وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ" مقصود اين است كه بفهماند تسبيح براى خدا اختصاص به طايفه و يا نوع معينى از موجودات ندارد، بلكه تمامى موجودات او را تسبيح مىگويند، و اين معنا را جمله قبلى هم- كه آسمانها و زمين و هر چه را كه در آنها است اسم مىبرد- بيان كرد، ولى چيزى كه هست اينكه: در اين جمله" حمد خدا" را نيز بر" تسبيح" اضافه كرد تا بفهماند همانطور كه خدا را تسبيح مىكنند حمد هم مىكنند، و خدا را به صفات جميل و افعال نيكش مىستايند.(1) منهج الصادقين، ج 5، ص 283.