بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
ما چگونگى استفاده آن را در بحث نبوت جلد دوم اين كتاب و در ضمن داستانهاى نوح (ع) در جلد دهم آن با شرحى مفصل گذرانديم.و اما آيه مورد بحث يعنى آيه" قُلْ لَوْ كانَ فِي الْأَرْضِ مَلائِكَةٌ ..." نكته ديگرى علاوه بر برهان گذشته افاده نموده چنين مىرساند كه القاء وحى به سوى بشر حتما بايد به وسيله فرستادن فرشته از آسمان صورت گيرد.و حاصل مضمون آيه مذكور و آيه قبليش اين است كه تنها مانع پذيرفتن مردم دعوت تو رسول خدا (ص) را اين است كه ايشان پنداشتهاند كه رسالت بشر از ناحيه خدا محال است، و در اين پندار خود خطا كردهاند، زيرا مقتضاى زندگى زمينى از يك سو، و عنايت خداى تعالى نسبت به هدايت بندگانش از سوى ديگر اقتضاء مىكند كه خداوند فرستادهاى از جنس فرشتگان به سوى افرادى از بشر گسيل بدارد، و پيامهاى خود را به وسيله آن فرشته به آن افراد برساند، و اين به حدى اجتناب ناپذير و لازم است كه حتى اگر فرضا ساكنان زمين هم فرشتگان بودند باز خداى تعالى به افرادى از آنان كه رسول خدا بودند فرشتگانى از آسمان مىفرستاد تا وحى او را به ايشان ابلاغ نمايد.و اين بيان به طورى كه ملاحظه مىفرمائيد اولا معناى رسالت بشرى را مىرساند و مىفهماند كه رسول عبارت است از انسانى كه ملائكهاى از آسمان به سويش نازل شده دين خدا را به او ابلاغ و او به مردم ابلاغ مىنمايد.و ثانيا به برهان رسالت اشاره نموده مىرساند كه زندگى انسان در زمين از يك سو، و عنايت خداى سبحان به هدايت بندگان خود از سوى ديگر احتياج به نزول دينى آسمانى را ايجاب مىكند، چون ملائكه واسطههاى هر نوع بركت آسمانيند، ناگزير نزول دين بر بشر هم به وسيله ايشان صورت مىگيرد، و اين آمد و شد ملائكه عبارت است از رسالت، و آن شخصى هم كه گيرنده وحى و دين خداست (كه البته به خاطر اينكه بايد داراى طهارت باطنى و روحى از امر خدا باشد افرادى از بشر خواهند بود، نه همگى ايشان) نبى و پيغمبر است.از سياق آيه چنين انتظار مىرفت كه در قبال گفته مشركين" أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولًا" بفرمايد:" لبعث اللَّه فيهم ملكا رسولا" و ليكن به دو جهت چنين نفرمود بلكه به جاى آن فرمود:" لَنَزَّلْنا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسُولًا" جهت اول اينكه: بهتر شبهه ايشان را برطرف سازد، زيرا بطور كلى وثنىها و بتپرستان چه از فرقه برهمائيان و چه بودائيان و چه صابئين از مبعوث شدن يك فرد كامل بشر براى تكميل آدميان آن طور كه مشركين عرب انكار و تعجب مىكردند انكار و تحاشى ندارند، و به طورى كه از كتب مقدسه ايشان برمىآيد، اين مساله