چون دليل و برهان نتيجه نبخشيد، گواهى را به خدا واگذار
" قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً".بعد از آنكه احتجاج مزبور را پايان برده و نيز بعد از آنكه معجزه رسالت آن جناب را كه همان قرآن كريم و تحدى آن است خاطر نشان ساخت، و ايشان هم چنان بر كفر و انكار خود پافشارى نموده اعتنايى نكردند، و هم چنان بر اقتراح و پيشنهادات خرافى خود پافشارى نموده هيچ حقى را نپذيرفته و از حرف باطل خود دست برنداشتند اينك رسول گرامى خود را دستور مىدهد كه مساله را به گواهى خدا واگذار نمايد چون كه خداى تعالى آنچه را كه از او و از ايشان سر مىزند شاهد است و مىداند كه پيغمبرش رسالت او را ابلاغ نموده و دعوت و احتجاج را به نهايت رسانده و عذرى باقى نگذاشت، و ايشان هم شنيدند و حجت بر آنان تمام شد، و هم چنان استكبار و عناد به خرج دادند.بنا بر اين برگشت معناى جمله مورد بحث به اين مىشود كه اى پيامبر من! ديگر حجت و مجادله با ايشان را بس كن و امر را به مالك امور واگذار تا او هر طور كه مىخواهد حكم نمايد.بعضىها «1» گفتهاند: مراد از اين آيه شاهد گرفتن خدا است بر حقانيت دعوت و صحت رسالت گويا مىگويد: همين براى حجت و دليل بس كه خدا شاهد بر رسالت من است و اين كلام او است كه بر رسالت من تصريح مىكند، و اگر بگوئيد از كجا كه اين قرآن كلام خدا باشد و از افترائات تو نباشد در پاسخ مىگويم اگر از افترائات من كه يك فرد مانند شمايم بوده باشد بايد شما هم بتوانيد مثل من آن را بياوريد، ولى هرگز نخواهيد توانست، هر چند كه جن و انس يار و مدد كار شما باشند.و اين حرف هر چند حرف خوبى است و ليكن ذيل آيه يعنى جمله" بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ" و همچنين جمله" إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً" بطورى كه ديگران هم گفتهاند با آن نمىسازد زيرا اگر مقصود از آيه اين معنا بود جا داشت بفرمايد:" شهيدا لى عليكم- خدا شاهد من بر عليه شما است" و يا بفرمايد:" شهيدا على رسالتى- خدا گواه رسالت من است" و يا عبارتى ديگر نظير آن.مطلب ديگرى كه بايد خاطر نشان ساخت اين است كه آيه مورد بحث و دو آيه قبل از آن مسجع به كلمه رسولا است يعنى آخر سه آيه اين كلمه آمده و اين در همه قرآن تنها موردى است كه سه آيه پى در پى در سجع و قافيه متحد باشند.(1) روح المعانى، ج 15، ص 174.