روايتى متضمن گفتگوى قريش با پيامبر (صلّى الله عليه وآله) و پيشنهادات آنان به او در ذيل آيه:" وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى ..." - ترجمه تفسیر المیزان جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 13

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كه خداوند نيز مانند ما داراى جوفى و بدنى و روحى دميده در بدن است.

و در همان كتاب از ابى بصير از يكى از آن دو بزرگوار روايت كرده كه در پاسخ ابى بصير از آيه:" وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي" فرموده: همان است كه در همه جنبندگان هست، ابا بصير مى‏گويد پرسيدم: آن چيست؟ فرمود از عالم ملكوت و از قدرت است «1».

مؤلف: اين روايات مؤيد آن بيانى است كه ما براى آيه نموده گفتيم: آن روحى كه از حقيقتش پرسش شده حقيقتى وسيع و داراى مراتبى مختلف است و نيز از ظاهر روايت آخرى بر مى‏آيد كه روح حيوانى نيز مجرد و از ملكوت است.

روايتى متضمن گفتگوى قريش با پيامبر (صلّى الله عليه وآله) و پيشنهادات آنان به او در ذيل آيه:" وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى ..."

و در الدر المنثور است كه ابن جرير و ابن اسحاق و ابن منذر و ابن ابى حاتم از ابن عباس روايت كرده‏اند كه گفت روزى عتبه و شيبه دو پسر ربيعه و ابو سفيان پسر حرب و مردى از قبيله بنى عبد الدار و ابا البخترى برادر بنى اسد و اسود بن مطلب و ربيعة بن اسود «2» و وليد بن مغيره و ابو جهل بن هشام و عبد اللَّه بن ابى امية و امية بن خلف و عاص بن وائل و نبيه و منبه سهمى دو پسر حجاج بعد از غروب آفتاب پشت خانه كعبه اجتماع نموده به اصطلاح شورايى تشكيل دادند و در باره رسول خدا (ص) به بحث پرداخته سرانجام چنين رأى دادند كه شخصى را نزد آن جناب بفرستند و او را دعوت نموده با وى گفتگو و مخاصمه كنند، و عذرى برايش باقى نگذارند.

و همين كار را كردند، شخصى را نزد آن جناب فرستادند كه اشراف قوم تو براى گفتگوى با تو يك جا جمع شده منتظر شمايند، رسول خدا (ص) به گمان اينكه دشمنان در رفتار خصمانه خود تجديد نظر كرده‏اند و مى‏خواهند به اسلام بگروند به شتاب نزد ايشان آمد، چون به ارشاد آنان بسيار حريص و علاقمند بود و از دشمنى و گمراهى ايشان بسيار ناراحت و نگران بود.

حضار جلسه گفتند: اى محمد ما تو را خواستيم تا عذرى و بهانه‏اى براى تو باقى نگذاريم، و ما به خدا قسم هيچ مرد عربى را سراغ نداريم كه با قوم خود رفتارى چون رفتار تو كرده باشد، آرى تو پدران قوم خود را بدگويى كردى، و دين ايشان را نكوهيده و آراى آنها را سفيهانه خواندى و خدايان را بد گفتى، پيوند اجتماع را گسستى، و خلاصه هيچ كار زشتى‏

(1) تفسير عياشى، ج 2، ص 317، ح 163.

(2) الدر المنثور بجاى (ربيعة بن اسود)- (زمعة بن اسود) مى‏باشد.

/ 558