ترجمه تفسیر المیزان جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 13

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گوينده كلامى را كه چنين شانى و چنين وضعى دارد به كسى تشبيه فرموده كه مى‏خواهد با سنگ كسى را بزند، خم مى‏شود چيزى را برمى‏دارد كه نمى‏داند سنگ است يا چيز ديگر و نمى‏داند كه به هدف مى‏خورد يا خير؟ و شايد در مثل معروف هم كه مى‏گويند:" فلانى رجم به غيب كرد" همين باشد، يعنى به جاى علم با مظنه رجم كرد، چون مظنون هم هر چه باشد تا حدى از نظر صاحبش غائب است.

بعضى «1» در معناى" رجم به غيب" گفته‏اند" ظن به غيب" ولى قول بعيدى است.

خداى تعالى در اين سه جمله مورد بحث، در وسط دو جمله اول آن واو نياورد، ولى در سومى آورده فرموده:" ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ"،" خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ"،" سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ".

در كشاف «2» گفته در اين سه جمله" ثلاثة" و" خمسة" و" سبعة" هر سه خبرهايى هستند براى مبتداى حذف شده، و تقدير كلام چنين است:" هم ثلاثة"" هم خمسة"" هم سبعة" هم چنان كه هر سه جمله" رابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ" و" سادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ" و" ثامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ" مبتداء و خبرهايى هستند كه صفت خبر قبلى قرار گرفته‏اند.

خواهى پرسيد اين كه دليل بى واو آمدن آن دو جمله و با واو آمدن اين جمله نشد؟ در جواب مى‏گوييم واو مزبور واوى است كه هميشه بر سر جمله‏اى در مى‏آيد كه آن جمله صفت نكره‏اى باشد، هم چنان كه بر سر جملاتى هم در مى‏آيد كه حال از معرفه باشد مانند صفت نكره در جمله" جاءني رجل و معه آخر- نزد من مردى آمد كه با او ديگرى هم بود" و صفت معرفه مانند" مررت بزيد و بيده سيف- زيد را در راه ديدم در حالى كه در دستش شمشيرى بود" و او در جمله" وَ ما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ إِلَّا وَ لَها كِتابٌ مَعْلُومٌ" نيز از همين باب است.

فائده اين واو هم در نكره و هم در معرفه تاكيد و يا به عبارتى بهتر چسبيدن صفت به موصوف و دلالت بر اين است كه اتصاف موصوف به اين صفت امرى است ثابت و مستقر.

همين واو است كه در جمله سوم به ما مى‏فهماند كه اين حرف صحيح است، زيرا مى‏رساند گويندگان اين سخن از روى علم و ثبات و اطمينان نفس سخن گفته‏اند، نه چون آن دو طائفه كه رجم به غيب كرده بودند. دليل بر اين استفاده اين است كه خداى تعالى بعد از دو جمله اول فرمود:" رَجْماً بِالْغَيْبِ" و بعد از جمله سوم فرمود:" ما يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ" ابن عباس هم گفته در دو جمله اول واو نيامد چون هنوز جاى شمردن بود، زيرا يك قول ديگر باقى مانده بود، ولى در جمله سوم واو آورد تا بفهماند قول ديگرى در دنبال نيست، همين‏

(1 و 2) كشاف، ج 2، ص 713.

/ 558