ترجمه تفسیر المیزان جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 13

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مامور شده است، با ايشان احتجاج كند، و در احتجاج خود به علم خدا تمسك جسته بفهماند كه خدا از ما مردم بهتر مى‏داند.

جمله" لَهُ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ" تعليل و بيان اين جهت است كه چطور خدا داناتر به مدت لبث ايشان است. و لام در آن مفيد اختصاص ملكى است، و مراد اين است كه خداى تعالى تنها مالك آنچه در آسمانها و زمين است مى‏باشد، و تنها او است كه مالك غيب است و چيزى از او فوت نمى‏شود، هر چند كه آسمان و زمين از بين بروند. و وقتى كه مالك غيب عالم باشد و ملكيتش هم به حقيقت معناى ملكيت باشد و وقتى داراى كمال بصر و سمع است، پس او از هر كس ديگر داناتر به مدت لبث اصحاب كهف است كه خود يكى از مصاديق غيب است.

و بنا بر اين، اينكه فرمود:" أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ" با در نظر گرفتن اينكه صيغه" افعل به" صيغه تعجب است، معنايش اين است كه: چقدر بينا و شنوا است. و اين خود كمال سمع و بصر خداى را مى‏رساند، و جمله‏اى است كه تعليل را تتميم مى‏كند. گويا گفته است چطور داناتر به لبث آنان نباشد در حالى كه مالك ايشان كه يكى از مصاديق غيبند مى‏باشد، و حال ايشان را ديده و مقالشان را شنيده است.

از اينجا معلوم مى‏شود اينكه بعضى «1» گفته‏اند" لام" در جمله" لَهُ غَيْبُ" لام اختصاص علمى است، يعنى براى خداى تعالى است علم به اين مطلب، و علم به تمام مخلوقات را هم مى‏رساند، چون وقتى كسى عالم به غيب و امور خفى عالم است امور ديگر را به طريق اولى مى‏داند"، نظريه درستى نيست، براى اينكه ظاهر جمله" أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ" اين است كه منظور از آن تاسيس مطلب باشد، نه تاكيد آن و همچنين ظاهر لام" له" مطلق ملك است، نه تنها ملك علمى.

و اينكه فرمود:" ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ ..." مراد از آن اين است كه ولايت مستقل غير خداى را انكار نمايد. و مراد از جمله بعديش يعنى جمله" وَ لا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَداً" ولايت ديگرى را به نحو اشتراك با خدا نفى مى‏كند. و خلاصه معناى آن دو اين است كه غير خدا نه ولايت مستقل دارند و نه با خدا در ولايت شريكند.

و بعيد نيست از نظم آيه كه در جمله دوم يعنى جمله" وَ لا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَداً" تعبير به فعل آورده نه به وصف، و در نفى ولايت مستقله كلمه" فى حكمه" را نياورده و در

(1) روح المعانى، ج 15، ص 254.

/ 558