فخر فروشى و تكبر مرد توانگر و ثروتمند غافل از مالكيت مطلقه خداوند، در برابر رفيق مؤمن خود
" فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مالًا وَ أَعَزُّ نَفَراً"." محاورة" به معناى مخاطبه و رو در روى يكديگر گفت و شنود كردن است. و كلمه" نفر" به معناى اشخاصى است كه به نوعى ملازم با كسى باشند، و اگر نفرشان ناميدهاند، چون اگر آن شخص كوچ كند اينها نيز مىكنند (چون كلمه" نفر" به معناى كوچ كردن است) و به همين جهت بعضى «1» از مفسرين كلمه مذكور را در آيه به معناى خدم و اولاد گرفتهاند بعضى «2» ديگر به قوم و عشيره معنا كردهاند. ولى معناى اولى با مطلبى كه خداى تعالى از رفيق صاحب باغ حكايت مىكند كه گفت:" إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً" سازگارتر است، چون در اينجا در قبال مال به جاى نفر، اولاد را ذكر كرده، و معنايش اين مىشود كه: آن شخص كه برايش باغها قرار داديم به رفيقش در حالى كه با او گفتگو و بحث مىكرد گفت:" من از تو مال بيشترى دارم، و عزتم از نظر نفرات يعنى اولاد و خدم از عزت تو بيشتر است".و اين سخن خود حكايت از پندارى مىكند كه او داشته و با داشتن آن از حق منحرف گشته، چون گويا خود را در آنچه خدا روزيش كرده- از مال و اولاد- مطلق التصرف ديده كه احدى در آنچه از او اراده كند نمىتواند مزاحمش شود، در نتيجه معتقد شده كه به راستى مالك آنها است، و اين پندار تا اينجايش عيبى ندارد، و ليكن او در اثر قوت اين پندار فراموش كرده كه خدا اين املاك را به وى تمليك كرده است، و الآن باز هم مالك حقيقى همو است، و اگر خداى تعالى از زينت زندگى دنيا كه فتنه و آزمايشى مهم است به كسى مىدهد، براى همين است كه افراد خبيث از افراد طيب جدا شوند. آرى اين خداى سبحان است كه ميان آدمى و زينت زندگى دنيا اين جذبه و كشش را قرار داده تا او را امتحان كند، و آن بى چاره خيال مىكند كه با داشتن اين زينتها حاجتى به خدا نداشته منقطع از خدا و مستقل به نفس است، و هر چه اثر و خاصيت هست، در همين زينتهاى دنيوى و اسباب ظاهرى است كه برايش مسخر شده.در نتيجه خداى سبحان را از ياد برده به اسباب ظاهرى ركون و اعتماد مىكند، و اين خود همان شركى است كه از آن نهى شده. از سوى ديگر وقتى متوجه خودش مىشود كه(1 و 2) مجمع البيان، ج 6، ص 468.