وجود قدرت و آزادى، دليل و مجوز ارتكاب هر عملى نيست
و خلاصه آن احتجاج اين است كه آدمى به خاطر عجلهاى كه دارد در طلب مقاصدش سراسيمه مىشتابد، و بدون اينكه اعتنا و توجهى نسبت به كتاب و هدايت الهى كه به سوى ملت فرستاده شده و اقوم است، بنمايد، در اين راه تفاوتى ميان خير و شر نگذاشته و از هيچ عملى به منظور بررسى صلاح و فساد آن بازنمىايستد، بلكه به مجرد اينكه عملى را مورد علاقه و مطابق ميلش يافت، و قدرتش بر انجام آن نيز مساعدت نمود انجامش مىدهد، و در اين باره بحريت طبيعى خود اعتماد نموده با زبان حال چنين استدلال مىكند كه با اينكه خداوند قدرت اينگونه اعمال را به من داده و مرا از آن جلوگيرى نكرده، چرا نكنم؟ هم چنان كه قرآن كريم اين زبان حال را به عنوان زبان حال از مشركين نقل كرده كه رسما مىگفتند:" لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا" «2»، و چون جاى چنين استدلالى بوده خداوند در آيه مورد بحث بعد از آنكه كلام را با لحن توبيخ و ملامت بيان فرمود چنين جواب داد كه صرف قدرت داشتن بر عمل و صحيح انجام دادن آن، دليل بر جواز آن نمىشود، و صرف اينكه خداوند ايشان را هم بر انجام خيرها قدرت داده و هم بر انجام شرها دليل بر اين نيست كه ارتكاب شر هم جائز باشد، مگر نمىبينيد كه خداوند شب و روز را دو آيت از آيات خود قرار داده كه انسانها در آن شب و روز زندگى كنند، و در عين حال آيت شب را محو نموده، و موجودات را محكوم كرده كه در آن به آسايش و خمود بپردازند و آيت روز را مبصر و وسيله درك و بينايى قرار داده تا در آن رزق خود را طلب كنند و به وسيله آن عدد سنين و(1) تفسير فخر رازى، ج 20، ص 164.(2) اگر خدا مىخواست ما و پدران ما بغير او چيزى را نمىپرستيديم. سوره نحل، آيه 35.