بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید صفحهى 174 بحث روايتى [(رواياتى در باره بيگانه بودن پيامبر (صلّى الله عليه وآله) از شعر و شاعرى، اعاده و احياء اموات، و اراده قول خداوند)] در تفسير قمى در ذيل آيه" وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغِي لَهُ ..." آمده كه: قريش مىگفتند: آنچه محمد مىگويد شعر است، خداى سبحان در همين آيه سخن ايشان را رد نموده و فرموده:" ما به او شعر نياموختهايم، و او سزاوار شعرگويى نيست، و آنچه آورده به جز ذكر و قرآنى مبين نمىباشد". و بدون شك رسول خدا (ص) در تمامى طول عمر شريفش حتى يك بار هم شعر نگفت «1». در مجمع البيان آمده كه از حسن روايت شده كه رسول خدا (ص) وقتى به اين بيت مثل مىزد:" كفى الشيب و الاسلام للمرء ناهيا" اين طور مىخواند: " كفى الاسلام و الشيب للمرء ناهيا" ابو بكر روزى به آن جناب عرضه داشت، شاعر گفته: " كفى الشيب و الاسلام ..." آن گاه اضافه كرد: من شهادت مىدهم به اينكه تو فرستاده خدايى، و خدا شعر به تو نياموخته، و سزاوار تو نيست كه شعر بگويى «2». و در همان كتاب آمده كه عايشه گفت: رسول خدا (ص) هر گاه مىخواست به شعر برادر بنى قيس مثل بزند كه گفته بود: ستبدى لك الايام ما كنت جاهلا *** و ياتيك بالاخبار من لم تزود شعر او را چنين مىخواند" و ياتيك من لم تزود بالاخبار" و چون ابو بكر اعتراض مىكرد كه شعر اين طور نيست، مىفرمود: من شاعر نيستم، و سزاوار من شعر گفتن نيست «3». مؤلف: در الدر المنثور هم اين دو خبر از حسن و عايشه به همين عبارت كه مجمع البيان آورده نقل شده. و صاحب الدر المنثور اخبار ديگرى از تمثلهاى رسول خدا (ص) نقل كرده «4». و نيز در مجمع البيان آمده: و اما اينكه آن جناب" در ميدان جنگ" رجز مىخواند، و مىفرمود: انا النبى لا كذب *** انا ابن عبد المطلب جمعى گفتهاند كه:" اصلا اين ارجوزه شعر نيست". بعضى ديگر گفتهاند:" اين _______________ (1) تفسير قمى، ج 2، ص 217. (2 و 3) مجمع البيان، ج 8، ص 432. (4) الدر المنثور، ج 5، ص 268.