بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید صفحهى 202 و به خاطر همين معنا بود كه دنبال جمله" بَلْ كُنْتُمْ قَوْماً طاغِينَ" از قول آنان فرمود: " فَحَقَّ عَلَيْنا قَوْلُ رَبِّنا إِنَّا لَذائِقُونَ" يعنى ما عذاب را حتما خواهيم چشيد. سپس گفتند:" فَأَغْوَيْناكُمْ إِنَّا كُنَّا غاوِينَ" اين سخن از آنجا كه متفرع بر ثبوت عذاب و آخرين سبب هلاكت آنان است، حرف" فا" بر سرش آورد تا بفهماند طغيان، نخست گمراهى مىآورد و سپس آتش دوزخ را، هم چنان كه در آيه" إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ" «1» كه خطاب خداى تعالى به ابليس است، اثر پيروى ابليس، اول گمراهى آورده، و سپس جهنم را. پس گويا فرموده: پس از آنكه متصف به طغيان شديد، گمراهى گريبانتان را بگرفت، و هر چند اين گمراهى به دست ما گريبان شما را گرفت، و ليكن ما شما را مجبور به آن نكرديم، بلكه خود شما ما را پيروى كرديد و در اثر اتصالتان به ما گمراهى ما هم به شما سرايت كرد، و اين طغيان طبيعى است كه گمراه جز گمراهى از او ترشح نمىكند و اين مثلى است معروف كه" از كوزه همان برون تراود كه در اوست". و كوتاه سخن اينكه: شما مجبور نبوديد، و اختيار از شما سلب نشده بود، بلكه از همان اولين قدمى كه به سوى هلاكت برداشتيد، تا به آخر كه در هلاكت افتاديد، همه جا اختيار داشتيد. [تابع و متبوع در عذاب مشتركند] " فَإِنَّهُمْ يَوْمَئِذٍ فِي الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ ... يَسْتَكْبِرُونَ" ضمير جمع در كلمه" فانهم" به تابعين و متبوعين هر دو برمىگردد، مىفرمايد: هر دو در عذاب شريكند، براى اينكه در ظلم شركت داشتند و يكديگر را بر جرم كمك مىكردند، و هيچ يك بر ديگرى مزيت نداشتند. بعضى «2» از مفسرين چنين اظهار نظر كردهاند كه: گمراه كنندگان عذاب بيشترى دارند، براى اينكه هم كيفر و وزر گناه خود را حمل مىكنند و هم كيفر و وزر كسانى را كه گمراه كردند، و صرف اينكه در اين آيه فرموده هر دو طايفه با هم شريكند، دليل بر آن نمىشود كه كيفر هر دو مساوى باشد. پس حق مطلب اين است كه: آيات مورد بحث تنها در اين مقامند كه بفرمايند: اين دو طايفه در ظلم و جرم و عذابى كه از ناحيه ظلم و جرم به ايشان مىرسد سهيم و شريكند، _______________ (1) به درستى كه تو بر بندگان من تسلطى ندارى مگر آن كسى از گمراهان كه پيروى تو كند و به درستى كه جهنم وعدهگاه همه ايشان است. سوره حجر، آيه 42 و 43. (2) روح المعانى، ج 23، ص 83.