بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید صفحهى 284 و در تفسير قمى در ذيل آيه شريفه" وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ" آمده كه وقتى رسول خدا (ص) دعوت خود را ظاهر ساخت، قريش نزد ابو طالب جمع شده، گفتند: اى ابو طالب برادرزادهات عقايد ما را سفيهانه خواند خدايان ما را ناسزا گفت و جوانان ما را فاسد نمود و جمعيت ما را متفرق كرد، اگر داعى او بر اين كار اين است كه مىخواهد از نادارى نجات يابد، ما براى او آن قدر مال جمع مىكنيم كه از همه ما ثروتمندتر شود. و حتى او را پادشاه خود مىكنيم. ابو طالب جريان را به رسول خدا (ص) خبر داد، حضرت فرمود: اگر خورشيد را به دست راست من بگذارند، و ماه را به دست چپم، نمىپذيرم، و ليكن يك كلمه به من بدهند تا (هم مرا راضى كرده باشند، و هم) به وسيله آن سرور عرب گشته و غير عرب هم به دين ايشان بگروند و نيز خود آنان پادشاهانى در بهشت باشند، ابو طالب پاسخ آن جناب را به اطلاع ايشان رسانيد. ايشان گفتند: يك كلمه چيزى نيست ده كلمه از ما بخواهد، رسول خدا (ص) فرمود شهادت دهند به اينكه" لا اله الا اللَّه و انى رسول اللَّه" مشركين گفتند: شگفتا! آيا سيصد و شصت خدا را رها كنيم، و يك خدا بگيريم؟ پس خداى سبحان اين آيه را فرستاد:" وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ الْكافِرُونَ هذا ساحِرٌ كَذَّابٌ ... إِلَّا اخْتِلاقٌ" يعنى بهم مخلوط شده." أَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ مِنْ بَيْنِنا بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْ ذِكْرِي ... مِنَ الْأَحْزابِ" يعنى آنهايى كه در روز احزاب جمعيت تشكيل دادند «1». مؤلف: اين قصه از طرق اهل سنت نيز نقل شده، و در بعضى از روايات ايشان آمده كه وقتى رسول خدا (ص) كلمه توحيد را بر آنان عرضه كرد و گفتند چيز ديگرى از ما بخواه، فرمود: اگر خورشيد را براى من فراهم كنيد و بياوريد و در دست من قرار دهيد، غير از اين از شما چيزى نمىخواهم. مشركين از اين سخن وى در خشم شده، برخاستند و رفتند «2» و پاسخ پيامبر (ص) به آنان كنايه از اين بوده كه حتى اگر مشركين زمام نظام عالم ارضى را به آن جناب واگذارند دست از دعوتش برنخواهد داشت چون خورشيد و ماه از بزرگترين مؤثرات در زمينند، و آن دو را دو جرم كوچك و به همان اندازه كه به _______________ (1) تفسير قمى، ج 2، ص 229. (2) الدر المنثور، ج 5، ص 295.