بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید صفحهى 357 و به همين جهت دنبال كلمه" اوليا" مساله عبادت را ذكر كرده و فرموده:" ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونا". بنا بر اين، كلمه" الذين" در جمله" وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ" مبتدا و خبر آن جمله" إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ ..." مىباشد. و مراد از" الذين" مشركين است كه قائل به ربوبيت شركا و الوهيت آنها هستند، و براى خدا ربوبيت و الوهيتى قائل نيستند، مگر عوام آنها، كه معتقدند خدا هم با ارباب در معبوديت شريك است. و جمله" ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى" تفسيرى است براى معناى اتخاذ اوليا به جاى خدا. و اين جمله حكايت كلام مشركين است و يا به تقدير قول است كه در اين صورت تقدير آن" يقولون ما نعبدهم ..." است، يعنى مىگويند ما شركاء را نمىپرستيم مگر بدين جهت كه آنها ما را قدمى به سوى خدا نزديك كنند. پس مشركين از خدا به سوى غير خدا عدول كردهاند و اگر مشركشان مىناميم از اين جهت است كه مشركين براى خدا شريك قائل شدهاند، يعنى غير خدا را ارباب و آلهه عالم خواندهاند، و خدا را رب و اله آن ارباب و آلهه ناميدهاند. و اما شركت در خلقت و ايجاد، مطلبى است كه احدى از مشركين و موحدين قائل بدان نيست. و در جمله" إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي ما هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ" بعضى «1» گفتهاند: ضمير جمع در آن به مشركين و اولياى آنان، يعنى همان خدايان برمىگردد و معنايش اين است كه خدا بين مشركين و بين اولياى ايشان، در آنچه اختلاف دارند حكم مىكند. و بعضى «2» ديگر گفتهاند: ضمير مزبور در هر دو جا به مشركين و دشمنان آنان، يعنى اهل اخلاص در دين كه از سياق فهميده مىشود برمىگردد، و معناى آن اين است كه: خداى تعالى بين مشركين و متدينين حكم خواهد كرد. و كلمه" كفار" در جمله" إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ" به معناى كسى كه نعمتهاى خدا را بسيار كفران مىكند و يا به معناى اين است كه بسيار حق را مىپوشاند. و در اين جمله اشعار بلكه دلالتى است بر اينكه آن حكمى كه خدا در روز قيامت بين مشركين و مخلصين مىكند عليه مشركين است، نه به نفع ايشان. و مىرساند كه مشركين به سوى آتش خواهند رفت. و مراد از" هدايت" در اينجا رساندن به حسن عاقبت است، نه راهنمايى (چون خداى تعالى هدايت به معناى راهنمايى را از هيچ كس دريغ نمىفرمايد). _______________ (1) روح المعانى، ج 23، ص 235. (2) روح المعانى، ج 23، ص 236.