بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید صفحهى 410 " ما مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ" «1». البته براى آيه شريفه مورد بحث معنايى دقيقتر هست، در صورتى كه آن را با امثال آيه" لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِيٌّ وَ لا شَفِيعٌ" «2» ضميمه كنيم، و آن معنا اين است كه شفيع در حقيقت، خود خداى سبحان است. و شفيعان ديگرى كه به راستى مىتوانند شفاعت كنند، شفاعت آنان نيز به اذن خدا است. و ما در جلد اول اين كتاب در بحث شفاعت گفتيم كه: برگشت شفاعت بالأخره به اين مىشود كه يكى از صفات خدا بين خدا و شخص شفاعت خواه واسطه گردد تا حال او را اصلاح كند، مانند واسطه شدن رحمت و مغفرت او، بين او و بين بنده گنهكار، تا او را از وبال گناهش و از عذاب، نجات بخشد. و فرق بين اين ملك و ملك در وجه قبلى اين است كه در وجه قبلى مالك شفاعت متصف به مملوكش نمىشود، يعنى او را شفيع نمىگويند، و شفاعت داشتن او مثل خانه داشتن زيد و عمرو نيست، بخلاف ملك در اين وجه، كه مالك در آن متصف به مملوكش مىشود، و او را شفيع مىناميم، همان طور كه زيد شجاع را به خاطر اينكه مالك شجاعت و داراى آن است شجاع مىناميم. " ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ"- اين جمله تعليل ديگرى است براى جمله قبلى كه مىفرمود: خدا مالك همه شفاعتها است و شفاعت را در خدا منحصر مىكرد. به اين بيان كه شفاعت را كسى مالك است كه امر مشفوع له و شخص محتاج به شفاعت بالأخره به او منتهى مىشود، اگر خواست شفاعت را قبول نموده و حال او را اصلاح مىكند و گرنه، نه. و اما غير او، وقتى مالك شفاعت مىشود كه باز آن مالك راضى باشد و به وى اجازه شفاعت داده باشد و تنها كسى كه امور بندگان محتاج به شفاعت به او منتهى مىشود خداست نه آلههاى كه مشركين به جاى خدا مىخوانند، پس مالك تمامى شفاعتها خداست، پس اينكه مىگويند: اوليايشان به طور مطلق شفيعان ايشان هستند و به همين جهت به طور مطلق آنها را عبادت مىكنند، عقايدى است كه هيچ مبناى قابل اعتمادى ندارد. بعضى «3» از مفسرين گفتهاند: جمله" ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ" تهديدى است براى كفار، گويا فرموده: سپس به سوى او برمىگرديد و مىفهميد كه آلهه شما. شما را شفاعت نمىكنند، آن وقت عبادت يك عمرتان هدر رفته است. _______________ (1) هيچ كس مالك شفاعت نيست، مگر به اذن او. سوره يونس، آيه 3. (2) ايشان به غير از خدا سرپرست و شفيعى ندارند. سوره انعام، آيه 51. (3) روح المعانى، ج 24، ص 10.