بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید صفحهى 411 بعضى «1» ديگر گفتهاند: احتمال دارد كه اين جمله تصريح باشد بر اينكه خدا مالك آخرت است كه شفاعت بيشتر در آنجا سود مىدهد، و نيز اشاره باشد به اينكه ملكهاى صورى كه غير خدا خود را مالك آن مىپندارند روزى خواهد رسيد كه از غير خدا منقطع گردد. ولى وجه صحيح همان است كه ما گفتيم. " وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ ..." مراد از اينكه فرمود:" وقتى خدا به تنهايى ذكر مىشود" اين است كه وقتى خدا را ياد مىكنند و نامى از خدايان ايشان نمىبرند، كه مصداق روشن آن كلمه" لا اله الا اللَّه" است. و كلمه" اشمازت" از مصدر" اشمئزاز" است كه به معناى انقباض و نفرت از چيزى است. و اگر از اوصاف مشركين تنها مساله بىايمانى به آخرت را نام برد، بدين جهت است كه ريشه و اساس نفرت آنان از شنيدن نام خدا همين بىايمانى به آخرت بوده است، چون اگر به آخرت ايمان مىداشتند و باور داشتند كه روزى به سوى خدا برمىگردند و جزاى كردههاى خود را مىبينند، قطعا خدا را پرستش مىكردند، نه اولياى خود را و هرگز از شنيدن نام خدا به تنهايى نفرت نمىكردند. " وَ إِذا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ"- منظور از" الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ" همان آلهه ايشان است. و كلمه" استبشار" به معناى مسرت درونى است، مسرتى كه اثرش در چهره انسان ظاهر شود. " قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ أَنْتَ تَحْكُمُ ..." وقتى رشته كلام به جايى رسيد كه ديگر براى كسى اميد خيرى در مشركين نماند، چون امر آخرت را فراموش و بازگشت به سوى خدا را انكار كردند، به حدى كه از شنيدن نام خدا متنفر مىشدند، لذا پيامبر خود را دستور مىدهد نام خداى تعالى را به تنهايى ببرد و حكم او در بندگان را در آنچه اختلاف دارند به صورت التجا به خداى تعالى به ايشان تذكر دهد، التجايى كه در آن اقرار به معاد هست، در اين التجا خداى تعالى را به وصف" فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ" ستوده، يعنى خدايى كه آسمانها و زمين را از كتم عدم به ساحت وجود درآورده، و نيز به وصف" عالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ" ستوده، يعنى خدايى كه هيچ چيزى بر او پوشيده نيست، (نه از عالم ما وراى محسوسات و نه از محسوسات)، و لازمه چنين علمى اين است كه به حق _______________ (1) روح المعانى، ج 24، ص 10.