بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید صفحهى 447 قسط را در آن نصب مىكند، و بين اهل زمين به حق حكم مىكند، خود به بانگ بلند اين معنا را تاييد مىنمايد. آرى، آراستهترين مكانها آنجا است كه در آن عدالت باشد و از آن آبادتر نخواهى يافت. و در اين اضافهها اين اشاره هست كه رب و خالق زمين است كه در زمين عدالت را بر قرار مىكند و اگر در زمين جور مىشود از ناحيه غير خدا است. و نيز عطفى" كه بر جمله" أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها" كرده، يعنى جمله" وَ وُضِعَ الْكِتابُ" و جمله" وَ جِيءَ بِالنَّبِيِّينَ" و خلاصه كتاب را نهادن و بر طبق آن حكم كردن، و آوردن انبيا و شهدا و صديقين، و داورى به حق، همه عبارتند از همان نور. چون در بين خود ما نيز معمول است، و مىبينى كه مردم به پادشاه عادل مىگويند: " اشرقت الافاق و اضاءت الدنيا بقسطك- همه آفاق و سراسر جهان با عدالت تو روشن گرديد" و نيز در مقابلش مىگويند:" اظلمت البلاد بجور فلان- تمام شهرها از ظلم فلانى تاريك شد" رسول خدا (ص) هم فرموده:" ظلم همان ظلمات روز قيامت است" و نيز مىبينيم كه آيه شريفه با اثبات عدالت آغاز شده و با نفى ظلم خاتمه يافته است «1». و ما بر آن دو اشكال داريم: اول اينكه در آغاز كلامش گفت: در بسيارى از موارد كلمه" نور" در قرآن كريم، استعاره در حق و قرآن و برهان شده". قرآنش را قبول داريم، ولى استعاره شدن آن را براى حق و برهان قبول نداريم، چون از هيچ آيهاى چنين چيزى برنمىآيد. دوم اينكه: كلمه" حق" و" عدل" هر چند كه در بعضى موارد يك مصداق پيدا مىكنند، ولى هر چه باشد دو مفهوم متغايرند، و صرف اينكه نور در آيه استعاره براى حق شده باشد، مستلزم آن نيست كه مقصود از آن عدالت بوده باشد. و آقاى زمخشرى وقتى مىخواهد بگويد كه از كلمه نور عدالت اراده شده، پاى حق و عدالت هر دو را به ميان مىآورد، آن وقت عدالت به تنهايى را نتيجه مىگيرد، و ديگر سخنى از حق به ميان نمىآورد. و اما آنچه به نظر ما مىرسد- و خدا داناتر است- اين است كه: بعيد نيست مراد از" اشراق زمين به نور پروردگارش" آن حالتى باشد كه از خصايص روز قيامت است، از قبيل كنار رفتن پردهها، و ظهور حقيقت اشيا و بروز و ظهور واقعيت اعمال، از خير يا شر، اطاعت يا معصيت، حق يا باطل، به طورى كه ناظران حقيقت هر عملى را ببينند، چون اشراق هر چيزى _______________ (1) تفسير كشاف، ج 4، ص 145.