بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید صفحهى 510 يكى از حرفهايى كه مفسرين «1» در اين آيه زدهاند، اين است كه: ضمير در جمله" يتحاجون" به مطلق كفار دوزخى برمىگردد. و اين همانطور كه توجه فرموديد احتمالى است بعيد. بعضى «2» ديگر گفتهاند: به قريش برمىگردد، اين احتمال از آن هم بعيدتر است. [توضيحى در باره وعده خدا به استجابت دعا و معنى و وجه اينكه خزنه جهنم در جواب التماس دعاى دوزخيان مىگويند:" فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلالٍ"] " وَ قالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً مِنَ الْعَذابِ" اين آيه شريفه حكايت گفتگوى دوزخيان- كه آل فرعون هم جزو ايشانند- با خازنان جهنم است، كه خداى سبحان آن را دنبال داستان آل فرعون آورده. و اگر دوزخيان از خازنان جهنم التماس دعا مىكنند، چون از استجابت دعاى خود مايوسند. و مراد از" يَوْماً مِنَ الْعَذابِ" يك روز از روزهاى دنيا نيست، بلكه يك روز از روزهاى عالم خودشان است كه در نتيجه معنايش اين مىشود: از خدا بخواهيد پارهاى از عذاب جهنم را بر ما تخفيف دهد. " قالُوا أَ وَ لَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا بَلى قالُوا فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلالٍ" خازنان دوزخ در پاسخشان مىگويند: مگر پيامبران خدا با بينات و براهين و معجزات به سوى شما نيامدند؟ در جواب مىگويند: چرا، آمدند. و همين خود اعترافى است از ايشان به اينكه به انبيا كفر ورزيدند، در عين اينكه به حقانيت آنان علم داشتند و اين خود كفر به مساله نبوت است و به همين جهت خازنان دوزخ ديگر در باره درخواست آنان چيزى نگفتند كه ما دعا مىكنيم يا نمىكنيم، بلكه گفتند: خودتان دعا كنيد و در ضمن متوجهشان كردند كه دعايشان مستجاب نيست. و معناى اينكه گفتند:" وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلالٍ"، اين است كه دعاى كفار در جو و شرايطى است كه ضلالت و بىفايدگى از هر سو حكمفرما است، در نتيجه چنين دعايى به هدف اجابت نمىرسد. و اين جمله تتمه كلام خازنان دوزخ است، البته اين چيزى است كه از سياق استفاده مىشود و گرنه احتمال بعيدى هست كه جزو كلام خداى تعالى باشد. و اين جمله چه از خازنان دوزخ باشد و چه از خداى متعال، معناى تعليل را مىدهد و حاصل معنايش اين است كه: خود شما دعا كنيد، ولى دعاى شما مستجاب نمىشود، چون كافريد و دعاى كافر مستجاب شدنى نيست. _______________ (1 و 2) روح المعانى، ج 24، ص 74.