بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
از آنچه گذشت روشن گرديد كه وجوهى كه مفسرين در تفسير دو وصف" على" و" حكيم" آوردهاند ضعيف است، مثل كلام بعضى «1» از ايشان كه گفتهاند: مراد از" على" بودن قرآن اين است كه در بلاغتش عالى و روشنگر هر چيزى است كه مردم بدان محتاجند. و يا گفتهاند: «2» معنايش اين است كه قرآن بر هر كتابى ديگر برترى و علو دارد، چون اعجازى خاص به خود دارد، و ناسخ هر كتاب ديگر است و هيچ كتابى نسخش نمىكند. و يا گفتهاند «3»" على" يعنى اينكه ملائكه و مؤمنين آن را تعظيم مىكنند.و مثل كلام بعضى «4» ديگر كه در معناى كلمه" حكيم" گفتهاند: يعنى حكمت بالغه را اظهار مىدارد. و يا گفتهاند: «5» قرآن جز با حكمت منطبق نمىشود، و جز حق و صواب نمىگويد، پس در حقيقت توصيف آن به وصف حكيم توصيفى است مجازى و به منظور مبالغه. ضعف اين وجوه با دقت در مفاد آيه قبلى روشن مىشود، و نيز روشن مىشود كه با نزول و در خور فهم بشرى ساختن، ام الكتاب، قرآنى عربى شده است." أَ فَنَضْرِبُ عَنْكُمُ الذِّكْرَ صَفْحاً أَنْ كُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِينَ"استفهام در اين آيه انكارى است، و حرف" فاء" كه بر كلمه" نضرب" درآمده، براى اين است كه بفهماند مضمون اين جمله فرع و نتيجه مطالب گذشته است، و معناى" ضرب الذكر عنهم" برگرداندن روى سخن از ايشان است. در مجمع البيان گفته: ريشه اصلى اين جمله اين بوده كه سواره وقتى بر مركب خود سوار مىشود، و مىخواهد آن را به طرف ديگر متوجه كند، با تازيانه يا چوب دستيش آن را مىزند تا متوجه طرفى كه او مىخواهد بشود، كه در باره اين عمل مىگفتند" صرفه عنه" حيوان را از آن سو منصرف كرد. و يا مىگفتند" عدل عنه" و سپس به جاى آن دو كلمه،" ضربه" را استعمال كردند «6».كلمه" صفح" به معناى اعراض است، و در جمله مورد بحث كلمه" صفحا" مفعول له است. احتمال هم دارد كه" صفح" به معناى جانب و طرف باشد. و در جمله" أَنْ كُنْتُمْ" حرف جر حذف شده، و تقديرش" لان كنتم" باشد و اين جار و مجرور متعلق باشد به جمله" أَ فَنَضْرِبُ".(1 و 2 و 3 و 4 و 5 و 6) مجمع البيان، ج 9، ص 39.