بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
مؤيد اين توجيه تا اندازهاى اين است كه يك حرف نظير" ميم" را در چند جا به چند معناى مختلف تفسير كرده. و همچنين رواياتى كه مىگويد اين حروف از حروف اسم اعظم است. و اينكه داشت:" و اما قاف به معناى كوهى است محيط به زمين كه سبزى آسمان از رنگ آن است ..."، و نيز روايت قمى كه در تفسيرش وارد شده، و نيز به چند طريق از طرق اهل سنت از ابن عباس و ديگران در اين باره آمده، به نظر درست نمىرسد.در بعضى از رواياتى كه از ابن عباس نقل شده آمده: قاف كوهى است از زمرد، كه محيط است بر دنيا، و دو طرف آسمان به آن كوه چسبيده، و كوه نامبرده پايه آسمان است. و در بعضى ديگر آمده خداى تعالى كوهى خلق كرده به نام كوه قاف، كه محيط بر اقيانوسها است، و آسمان دنيا روى آن قرار دارد و در آنجا هفت زمين و هفت دريا و هفت آسمان است.و در بعضى از روايات ابن عباس آمده: خدا كوهى خلق كرده به نام قاف كه محيط بر عالم است و رگ و ريشههايش تا صخرهاى كه زمين روى آن قرار دارد فرو رفته، هر وقت خدا بخواهد يك شهر يا قريه را دستخوش زلزله سازد به آن كوه دستور مىدهد تا آن ريشه از ريشههاى خود را كه در زير آن قريه واقع شده حركت دهد، و در نتيجه در آن قريه زلزله ايجاد كند، به همين جهت است كه مىبينيم در يك قريه زلزله مىشود، و قريههاى مجاورش تكان نمىخورد.علت درست نبودن اين حرف اين است كه خيلى شبيه به اسرائيليات است، (كه در بين روايات ما رخنه كرده). و اگر جمله" خداوند به وسيله آن زمين را از اينكه اهلش را بلرزاند جلوگيرى مىكند" نبود، ممكن بود به نوعى تاويل روايت را اينطور توجيه كنيم، كه مراد از كوه محيط بر زمين كره هوا است. و اما اينكه داشت" طه" و" يس" از اسماء رسول خدا (ص) است، و تفسيرى كه براى اين دو كلمه كرده بود، نيز بايد به همان معنايى كه ما در باره كوه قاف كرديم حمل شود، هم چنان كه روايات بسيارى كه از طرق عامه و خاصه وارد شده كه" طه" و" يس" از اسماء رسول خدا (ص) است، بر همين معنا حمل مىشود.و اما اينكه داشت" ن" نام نهرى است كه خدا آن را مداد كرد، و قلم به امر او با آن مداد بر لوح بنوشت، آنچه را بوده و تا قيامت خواهد بود. و نيز اينكه داشت: مداد و قلم و لوح از نورند. و اينكه داشت: مداد و قلم و لوح همه فرشتگانند، خود بهترين شاهد است بر اينكه آنچه از عرش و كرسى و لوح و قلم و نظائر آن در كلام خداى تعالى آمده، و آنچه كه در كلام رسول خدا (ص) و ائمه (ع) برايش تفسير كردهاند، همه از باب تمثيل است، و منظور از اين تعبيرها و بيانات نزديك كردن معارف حقيقى است از افقى دور به افقى نزديكتر به فهم مردم عامى، و خواستهاند يك امر غير محسوس را به منزله محسوس فرض نموده، آن وقت در بارهاش حرف بزنند.