بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
و اما اينكه اين دو طايفه در مرگ مساوى نيستند، براى اين است كه مرگ همان طور كه برهانهاى روشن شهادت مىدهد، انعدام و بطلان نفس انسانيت نيست، و آن طور كه مبطلين مىپندارند كه آدمى بعد از مردن به كلى نابود مىشود نمىباشد، بلكه مردن عبارت است از برگشتن به سوى خداى سبحان، و انتقال از سراى دنيا به سرايى ديگر. از سرايى ناپايدار به سرايى پايدار و جاودان. سرايى كه مؤمن صالح در آن قرين سعادت و نعمت، و ديگران در شقاوت و عذاب زندگى مىكنند.و خداى سبحان در كلمات سابقش به اين معنا اشاره نموده، مىفرمايد:" كَذلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتى" و نيز فرموده" ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ" و كلماتى ديگر از اين قبيل. و نيز در كلمات آيندهاش متعرض آن شده مىفرمايد:" وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ ...".و آيه مورد بحث از نظر تركيب الفاظش، و از نظر معنايى كه از آن فهميده مىشود، مورد اختلاف مفسرين واقع شده و هر يك براى آن وجهى درست كردهاند ولى آنچه ما از سياق آن مىفهميم همان بود كه در بيان قبليمان گذشت، و چون فائدهاى در نقل وجوه ديگران نديديم از نقل آن صرفنظر كرديم، و اگر خواننده عزيز بخواهد به آنها اطلاع يابد بايد به تفاسير مفصل مراجعه كند.
احتجاج براى اثبات معاد با استناد به حق و عدالت
" وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ"ظاهرا مراد از" سماوات و ارض" مجموعه عالم محسوس است، و حرف" باء" در كلمه" بالحق" ملابست را مىرساند، و مىفهماند كه خلقت عالم در جامه حق صورت گرفت و خلاصه باطل و بازيچه نبوده، و حق بودن اين عالم كون و فساد به اين است كه براى خلقت آن غايت و هدفى ثابت و باقى در ما وراى آن باشد.و جمله" و لتجزى ..." عطف است بر كلمه" بالحق". و" باء" در جمله" بِما كَسَبَتْ" براى متعدى كردن فعل، و يا براى مقابله است و معنايش اين است كه: خداوند آسمان و زمين را به حق خلق كرد و تا هر نفسى در مقابل آنچه كسب و ارتكاب كرده جزاء داده شود، اگر طاعت بوده ثواب، و اگر معصيت بوده عقاب داده شود. و جمله" وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ" حال از جمله" كل نفس" است و معنايش اين است كه: تا هر نفسى به آنچه كرده به عدالت جزاء داده شود.