بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اين احتمال را جمله" وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ" نيز تا اندازهاى تاييد مىكند، براى اينكه اشعار به استمرار دارد.بنا بر اين، معناى آيه چنين مىشود: مشركين گفتند حياتى نيست مگر همين حيات دنيايى ما كه با آن در دنيا زندگى مىكنيم، پس لا يزال بعضى از ما يعنى سالخوردگان مىميرند، و بعضى ديگر يعنى اخلاف و نسلهاى جديد زنده مىمانند، و ما را جز دهر و روزگار كسى هلاك نمىكند، اين گذشت زمان است كه هر نوى را كهنه، و هر سالمى را فاسد، و هر زندهاى را آماده مرگ مىسازد، پس مساله مرگ عبارت از انتقال از خانهاى به خانه ديگر كه منتهى به بعث و بازگشت به سوى خدا باشد نيست.و چه بسا كه اين كلام، گفتار بعضى از جاهلان و عوام از وثنيت عرب باشد، و گر نه- با عقيده وثنيت سازگار نيست، چون عقيدهاى كه در بين وثنىها دائر است عقيده تناسخ است، و آن اين است كه وقتى انسان (البته انسان تكامل نيافته) مىميرد، جانش به كالبدى منتقل مىشود كه در حال خلقت است، حال اگر جانى كه از بدن قبلى جدا شده در آن بدن سعادتى كسب كرده بوده، منتقل به بدنى جديد مىشود، و در آن بدن متنعم و سعادتمند مىگردد، و اگر در بدن اول شقاوت كسب كرده باشد، به بدنى متعلق مىشود كه در آن معذب باشد، تا كيفر عمل خود را ببيند، و همچنين از اين بدن به بدنى ديگر. و اين وثنىها منكر استناد مرگ به وساطت ملائكه نيستند، آنها نيز قائلند كه مرگ هم مانند زندگى به وساطت ملائكه انجام مىشود.و به همين جهت كه گفتيم اعتقاد به تناسخ در بين وثنىها دائر بوده است. بعضى از مفسرين «1» گفتهاند:مراد آيه، همان تناسخ وثنىها است، و معنايش اين است كه: وثنىها مىگويند زندگى همين زندگى دنيايى ما است، و ما تا ابد از دنيا بيرون نمىشويم، و اگر در دنيا مىميريم بعد از مردن به بدنى ديگر متعلق مىشويم، و همچنين بعد از مردن آن بدن باز به بدنى ديگر مىرويم، و ما را نابود نمىكند مگر دهر.(1) روح المعانى، ج 25، ص 153.