ترجمه تفسیر المیزان جلد 18

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 18

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ترجمه آيات‏

به ياد آر برادر عاد (هود پيغمبر) را (كه در جنوب شبه جزيره عرب در سرزمينى) به نام احقاف قوم خود را انذار مى‏كرد در حالى كه پيامبران زيادى قبل از او در گذشته‏هاى دور و نزديك آمده بودند و همه‏
گفتند كه غير خدا را نپرستيد كه من بر شما مى‏ترسم از عذاب روزى عظيم (21).

گفتند آيا به سراغ ما آمده‏اى تا با دروغهايت ما را از خدايانمان منصرف كنى؟ اگر راست مى‏گويى آن عذابى كه ما را از آن مى‏ترسانى بياور (22).

هود گفت: علم تنها نزد خداست و آنچه من مى‏گويم تنها رسالتى است كه مامورم به شما ابلاغ كنم اما اين را هم بدانيد كه من شما را مردمى جاهل مى‏دانم (23).

و چون آن عذاب را ديدند كه از كرانه افق نزديك مى‏شود گفتند اين ابرى است كه مى‏خواهد بر ما ببارد. هود گفت: و ليكن اين همان عذابى است كه در آمدنش شتاب مى‏كرديد و آن بادى است كه عذابى دردناك همراه دارد (24).

هر چه سر راه خود ببيند به اذن پروردگارش ويران مى‏كند. چيزى نگذشت كه يك روز صبح جز خانه‏هايشان به چشم نمى‏خورد همه هلاك شده بودند و ما اين طور مردم مجرم را كيفر مى‏دهيم (25).

با اينكه به آنان مكنت‏هايى داده بوديم كه به شما نداده‏ايم به آنها نيز گوش و چشم و فهم داده بوديم اما نه گوششان به دردشان خورد و نه از چشم و دل خود كمترين بهره‏اى بردند، چون آيات خدا را انكار مى‏كردند و همان عذابى كه مسخره‏اش مى‏كردند بر سرشان بيامد (26).

اين آثار كه پيرامون سرزمين خود مى‏بينيد همه اقوامى بودند كه ما آيات خود را نشانشان داديم بلكه برگردند ولى برنگشتند و ما هلاكشان كرديم (27).

كسى نيست از آنان بپرسد چرا پس آن خدايانى كه به جاى خداى تعالى معبود خود گرفته بودند تا به خداى تعالى نزديكشان سازند ياريشان نمى‏كردند بلكه در روز گرفتارى غيبشان زد و اين بود نتيجه اعراض و افتراءهايشان (28).

بيان آيات‏

بعد از آنكه مردم را به دو قسمت تقسيم كرد، و رشته كلام به مساله انذار كشيده شد، اينك در اين آيات به دو داستان اشاره مى‏كند: يكى از قوم عاد، و هلاكت ايشان و در ضمن اشاره به هلاكت قراى پيرامون مكه. و يكى هم از ايمان آوردن قومى از جن، كه خداى تعالى به سوى رسول خدا (ص) متوجهشان كرد، و با شنيدن قرآن ايمان آوردند و براى انذار به سوى قوم خود برگشتند. و منظور از نقل اين دو داستان اين است كه هر كس بخواهد از سرگذشت آنان عبرت بگيرد، و آيات فوق تنها مربوط به داستان اول است.

" وَ اذْكُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ‏
خَلْفِهِ ..."

/ 590