بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
و نه اينكه اقليتى از آنان مىفهمند و اكثريتى نمىفهمند، كما اينكه بعضى از مفسرين «1» اين طور معنا كردهاند." قُلْ لِلْمُخَلَّفِينَ مِنَ الْأَعْرابِ سَتُدْعَوْنَ إِلى قَوْمٍ أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ تُقاتِلُونَهُمْ أَوْ يُسْلِمُونَ"مفسرين اختلاف كردهاند در اينكه اين قوم داراى باس شديد چه كسانيند؟ بعضى «2» گفتهاند: قبيله هوازن هستند. بعضى «3» ديگر گفتهاند: ثقيفاند.و بعضى «4» گفتهاند: هر دو طايفهاند.بعضى «5» گفتهاند: مردم روماند كه در دو جنگ موته و تبوك شركت كردند.و بعضى «6» گفتهاند: اهل رده هستند كه ابو بكر بعد از رحلت رسول خدا (ص) با آنان جنگيد.بعضى «7» هم گفتهاند: ايرانيان هستند. و بعضى «8» گفتهاند: عربها و كردهاى ايراناند.و از جمله" ستدعون" به نظر مىرسد كه منظور، بعضى از اقوامى است كه رسول خدا (ص) بعد از فتح خيبر با آنها نبرد كرد، يعنى هوازن و ثقيف و روم و موته. و اينكه خداى تعالى از پيش خبر داد كه" به متخلفين بگو شما ما را پيروى نخواهيد كرد" ناظر به پيروى كردن آنان در جنگ خيبر است- اين طور از سياق استفاده مىشود.و جمله" تُقاتِلُونَهُمْ أَوْ يُسْلِمُونَ" جملهاى است استينافى كه تنويع را مىرساند، مىفرمايد: يا اين است كه با ايشان نبرد مىكنيد، و يا اينكه مسلمان مىشوند، شق سوم كه جزيه گرفتن باشد در آنان نيست، چون مشركاند، و جزيه از مشرك قبول نمىشود و حكم- جزيه مخصوص اهل كتاب است. مشرك يا بايد مسلمان شود و يا جنگ كند.و نمىشود جمله" تقاتلونهم" را صفت قوم بگيريم، چون مسلمين دعوت مىشوند كه- با قومى قتال كنند، نه اينكه با قومى كه قتال مىكنند قتال كنند. همچنين نمىشود آن را حال از نائب فاعل در" ستدعون" دانست، براى اينكه مسلمين دعوت مىشوند تا با قومى قتال كنند نه اينكه در حال قتال دعوت مىشوند قتال كنند- آن چنان كه بعضى «9» از مفسرين خيال كردهاند.(1 و 2 و 3 و 4 و 5 و 6 و 7 و 8) تفسير مجمع البيان، ج 9، ص 115.(9) روح المعانى، ج 26، ص 104.