توضيحى راجع به تفريع جمله:" فَعَلِمَ ما فِي قُلُوبِهِمْ" بر قلبش:" لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ ..." - ترجمه تفسیر المیزان جلد 18

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 18

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

توضيحى راجع به تفريع جمله:" فَعَلِمَ ما فِي قُلُوبِهِمْ" بر قلبش:" لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ ..."

" فَعَلِمَ ما فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِيباً وَ مَغانِمَ كَثِيرَةً يَأْخُذُونَها وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً"

اين آيه به دليل اينكه در آغازش" فاء" تفريع آمده نتيجه‏گيرى از جمله‏
" لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ ..." است، و مراد از" ما فِي قُلُوبِهِمْ" حسن نيت و صدق آن در بيعتشان است، چون عملى مرضى خداى تعالى واقع مى‏شود كه نيت در آن صادق و خالص باشد، نه اينكه صورتش زيبا و جالب باشد.

پس معناى آيه مورد بحث اين است كه: خداى تعالى از صدق نيت و خلوص آنها در بيعت كردنشان با تو آگاه است.

ولى بعضى از مفسرين «1» گفته‏اند: مراد از" ما فِي قُلُوبِهِمْ" ايمان و صحت آن و حب دين و حرص بر آن است.

بعضى «2» ديگر گفته‏اند: غيرت و تصميم بر نشان ندادن نرمى در برابر مشركين و صلح با ايشان است. و سياق آيه با هيچ يك از اين دو وجه سازگار نيست و اين بر كسى پوشيده نمى‏باشد.

حال اگر بگويى: مراد از" ما فِي قُلُوبِهِمْ" مطلق آنچه در دلهايشان بوده نيست، بلكه مراد نيت صادق و خالص آنان در خصوص بيعت است، كه قبلا هم گفته شد، و علم خداى تعالى به چنين نيت صادقانه و خالصانه باعث خشنودى او شده، نه اينكه رضا و خشنودى او باعث و سبب علم او باشد، و لازمه اين حرف آن است كه رضايت را تفريع بر علم كرده و فرموده باشد:" لقد علم ما فى قلوبهم فرضى عنهم" نه اينكه علم را متفرع بر رضايت كرده باشد همانطور كه در آيه كرده است.

در پاسخ مى‏گوييم: همان طور كه مسبب متفرع بر سبب است، از اين جهت كه وجودش موقوف به وجود آن است، همچنين سبب هم متفرع بر مسبب هست، حال چه سبب تام و چه ناقص از اين جهت كه انكشاف و ظهور سبب به وسيله مسبب است، و رضايت همانطور كه در سابق گفتيم صفت فعلى خداى تعالى است كه از مجموع علم خدا و عمل صالح عبد منتزع مى‏شود. بايد عبد عمل صالح بكند تا رضايت خدا كه همان ثواب و جزاى او است محقق شود. و آنچه در مقام ما رضايت از آن انتزاع مى‏شود مجموع علم خدا است به آنچه در دلهاى مؤمنين است، و به انزال سكينت بر آن دلها، و به ثوابى كه به صورت فتح قريب و مغانم كثيره به آنان داد، رضايت از مجموع اينها انتزاع شده.

پس جمله" فَعَلِمَ ما فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ ..."، متفرع است بر جمله" لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ" تا كشف كند حقيقت آن رضايت چيست، و دلالت كند بر مجموع امورى كه با تحقق آنها رضايت متحقق مى‏شود.

(1 و 2) روح المعانى، ج 29، ص 108.

/ 590