فردا پرچم را به دست كسى خواهم داد كه ... - ترجمه تفسیر المیزان جلد 18

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 18

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فردا پرچم را به دست كسى خواهم داد كه ...

مى‏گويد: آن گاه اهل خيبر را محاصره كرديم، و اين محاصره آن قدر طول كشيد كه دچار مخمصه شديدى شديم، و سپس خداى تعالى آنجا را براى ما فتح كرد، و آن چنين بود كه رسول خدا (ص) لواى جنگ را به دست عمر بن خطاب داد، و عده‏اى از لشكر با او قيام نموده جلو لشكر خيبر رفتند، ولى چيزى نگذشت كه عمر و همراهيانش فرار كرده نزد رسول خدا (ص) برگشتند، در حالى كه او همراهيان خود را مى‏ترسانيد و همراهيانش او را مى‏ترساندند، و رسول خدا (ص) دچار درد شقيقه شد، و از خيمه بيرون نيامد، و فرمود: وقتى سرم خوب شد بيرون خواهم آمد.

بعد پرسيد: مردم با خيبر چه كردند؟

جريان عمر را برايش گفتند فرمود:

فردا حتما پرچم جنگ را به مردى مى‏دهم كه خدا و رسولش را دوست مى‏دارد، و خدا و رسول او، وى را دوست مى‏دارند، مردى حمله‏ور كه هرگز پا به فرار نگذاشته، و از صف دشمن برنمى‏گردد تا خدا خيبر را به دست او فتح كند «1».

بخارى و مسلم از قتيبة بن سعيد روايت كرده‏اند كه گفت: يعقوب بن عبد الرحمن اسكندرانى از ابى حازم برايم حديث كرد، و گفت: سعد بن سهل برايم نقل كرد كه: رسول خدا (ص) در واقعه خيبر فرمود فردا حتما اين پرچم جنگ را به مردى مى‏دهم كه خداى تعالى به دست او خيبر را فتح مى‏كند، مردى كه خدا و رسولش را دوست مى‏دارد، و خدا و رسول او وى را دوست مى‏دارند، مردم آن شب را با اين فكر به صبح بردند كه فردا رايت را به دست چه كسى مى‏دهد. وقتى صبح شد مردم همگى نزد آن جناب حاضر شدند در حالى كه هر كس اين اميد را داشت كه رايت را به دست او بدهد.

رسول خدا (ص) فرمود: على ابن ابى طالب كجاست؟

عرضه داشتند يا رسول اللَّه او درد چشم كرده. فرمود: بفرستيد بيايد. رفتند و آن جناب را آوردند.
حضرت آب دهان خود را به ديدگان على (ع) ماليد، و در دم بهبودى يافت، به طورى كه گويى اصلا درد چشم نداشت، آن گاه رايت را به وى داد. على (ع) پرسيد: يا رسول اللَّه! با آنان قتال كنم تا مانند ما مسلمان شوند؟

فرمود: بدون هيچ درنگى پيش روى كن تا به درون قلعه‏شان درآيى، آن گاه در آنجا به اسلام دعوتشان كن، و حقوقى را كه خدا به گردنشان دارد برايشان بيان كن، براى اينكه به خدا سوگند اگر خداى تعالى يك مرد را به دست تو هدايت كند براى تو بهتر است از اينكه نعمت‏هاى مادى و گرانبها داشته باشى.

(1) مجمع البيان، ج 9، ص 119.

/ 590