بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
آن مرد سرش را از خجالت پايين انداخت، و در اينجا بود كه اين آيه نازل شد- نقل از ابن عباس «1».و در همان كتاب است كه جمله" وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ" در باره زنان رسول خدا نازل شد، كه ام سلمه را مسخره مىكردند- نقل از انس. و داستان چنين بود كه ام سلمه كمر خود را با پارچهاى سفيد مىبست و دو طرف پارچه را به هم گره مىزد و آويزان مىكرد، عايشه به حفصه گفت: اين را نگاه كن، چطور اين زبان سگ را دنبال خود مىكشد، و منظور اين دو نفر مسخره كردن او بود. بعضى هم گفتهاند عايشه ام سلمه را در كوتاه قدى سرزنش مىكرد، و با دستش اشاره مىكرد كه ام سلمه اينقدر است- نقل از حسن «2».و در الدر المنثور است كه: احمد، عبد بن حميد و بخارى- در كتاب الادب- و ابو داوود، ترمذى، نسايى، ابن ماجه، ابو يعلى، ابن جرير، ابن منذر و بغوى- در كتاب معجم- و ابن قيان و شيرازى- در كتاب الالقاب- و طبرانى و ابن السنى- در كتاب عمل اليوم و الليله- و حاكم (وى حديث را صحيح دانسته) و ابن مردويه و بيهقى- در كتاب شعب الايمان- از ابى جبيرة بن ضحاك نقل مىكنند كه آيه" وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ" در باره قبيله ما بنى سلمه نازل شده، و داستان چنين بود كه وقتى رسول خدا (ص) وارد مدينه شد، هيچ يك از مردم ما قبيله نبود مگر آنكه داراى دو اسم و يا سه اسم بود، وقتى رسول خدا (ص) يك نفر را به يكى از اين اسمها صدا مىزدند، اصحاب مىگفتند: يا رسول خدا (ص) او از اين اسم بدش مىآيد، اينجا بود كه آيه" وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ" نازل شد «3».باز در همان كتاب آمده كه: ابن ابى حاتم از سدى نقل كرده كه وقتى سلمان فارسى با دو نفر ديگر سفرى كردند، و در سفر، سلمان آن دو نفر را خدمت مىكرد، و از طعام خود به آن دو مىداد، روزى در بين راه سلمان خوابش برد و از آن دو نفر عقب ماند، آن دو نفر وقتى به منزل رسيدند، متوجه شدند كه سلمان دنبال سرشان نيست، پيش خود گفتند: او مرد رندى كرده، خواسته است وقتى مىرسد كه چادر زده شده باشد و غذا حاضر باشد، مشغول شدند چادر را زدند، همين كه سلمان رسيد، او را فرستادند نزد رسول خدا (ص) تا خورشتى از آن جناب برايشان بگيرد، سلمان به راه افتاد و نزد رسول خدا (ص) رفت. (1 و 2) مجمع البيان، ج 9، ص 135.(3) الدر المنثور، ج 6، ص 91.