ترجمه تفسیر المیزان جلد 18

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 18

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عرضه داشت: يا رسول اللَّه رفقايم مرا فرستاده‏اند تا اگر خورشتى دارى به ايشان بدهى. حضرت فرمود رفقاى تو خورشت مى‏خواهند چه كنند، آنها خورشت خوردند.

سلمان برگشت و پاسخ رسول خدا (ص) را به آن دو باز گفت.

آن دو نفر نزد رسول خدا (ص) آمدند و سوگند خوردند به آن خدايى كه تو را به حق مبعوث كرده، ما از آن ساعتى كه پياده شده‏ايم طعامى نخورده‏ايم.

فرمود: چرا شما سلمان را با آن حرفها كه دنبال سرش زديد خورشت خود كرديد. اينجا بود كه آيه" أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً" نازل شد «1».

و در همان كتاب است كه ضياء مقدسى از انس روايت كرده كه گفت:

عرب را رسم چنين بود كه در سفرها به يكديگر خدمت مى‏كردند، و با ابو بكر و عمر مردى همراه بود كه آن دو را خدمت مى‏كرد، روزى آن دو به خواب رفتند، و چون بيدار شدند طعامى آماده نيافتند، به يكديگر گفتند: اين مرد چقدر خوابش سنگين است، او را بيدار كردند كه برو نزد رسول خدا (ص) و بگو ابو بكر و عمر سلام مى‏رسانند و از تو خورشتى مى‏خواهند. رسول خدا (ص) فرمود ابو بكر و عمر خورشت خوردند. آن مرد نزد ابو بكر و عمر آمد و كلام رسول خدا (ص) را باز گفت. آن دو نزد رسول خدا آمدند كه يا رسول اللَّه، ما چه خورشتى خورده‏ايم؟

فرمود: گوشت برادرتان را. به آن خدايى كه جانم به دست او است، گوشت او را بين دندانهايتان مى‏بينم.

گفتند: يا رسول اللَّه پس برايمان استغفار كن.

فرمود به همان برادرتان كه گوشتش را جويديد بگوييد برايتان استغفار كند «2».

مؤلف: چنين به نظر مى‏رسد كه اين دو داستان كه در اين دو روايت آمده يك داستان باشد، چيزى كه هست در روايت اول نام سلمان را برده، و آن دوى ديگر را به عنوان دو نفر ياد كرده، و در روايت دوم نام آن دو نفر را كه ابو بكر و عمر باشد برده و نام همسفرشان را به عنوان مردى همسفر ياد كرده. مؤيد اين احتمال روايتى است كه از جامع الجوامع نقل شده كه گفته است: روايت شده كه ابو بكر و عمر، سلمان را نزد رسول خدا (ص) فرستادند كه از آن جناب طعامى بگيرد، و براى آن دو بياورد، رسول خدا (ص) او را نزد اسامة بن زيد كه نگهبان بار و بنه‏اش بود فرستاد، اسامه به سلمان گفت نزد من هيچ طعامى نيست.

(1 و 2) الدر المنثور، ج 6، ص 94.

/ 590