بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اين معنا در صورتى است كه كلمه" عى" را به معناى عاجز شدن بگيريم، و اگر به معناى تعب و خستگى بگيريم، هم چنان كه بعضى آن را ترجيح دادهاند، معنا چنين مىشود كه: مگر ما از خلقت نخستين خسته شدهايم كه ديگر بار نتوانيم خلقتى جديد كنيم؟ كه در حقيقت صاحبان اين پندار خداى تعالى را با خود قياس كردهاند، چون انسان- و همچنين ساير حيوانات- وقتى كارى انجام مىدهد، و زياد هم انجام مىدهد سرانجام دچار خستگى و كوفتگى بدن مىشود، و همين كوفتگى نمىگذارد به كار خود ادامه دهد، و از سر گيرد، ولى اگر از سر مىگرفت همان كارى را كه از او برمىآمد انجام مىداد، ليكن اگر از سر نگرفت چون توانايى نداشت و خسته شده بود، اما چنين نيست كه انجام دادن برايش محال باشد، نه، باز هم ممكن است، چون آنچه مىكند با آنچه كرده مثل همند. و اين معناى بدى نيست، و ليكن بعضى «1» گفتهاند استعمال كلمه" عى" در معناى عجز فصيحتر است.علاوه بر اين، سوق دادن حجت از طريق عجز محال بودن عمل و نفى آن را هم مىرساند و مطلوب هم همان است. آيه شريفه مىخواهد محال بودن را نفى كند، به خلاف اينكه حجت را از راه خستگى سوق دهيم، چون تنها دشوارى عمل را مىرساند نه محال بودنش را. و آنهايى كه منكر معادند نمىخواهند بگويند اين عمل دشوار است، بلكه مىخواهند بگويند محال است، و چنين چيزى ممكن نيست." بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ"- كلمه" لبس" به معناى التباس و اشتباه است، و مراد از خلق جديد، تبديل نشاه دنيا به نشاهاى ديگر و داراى نظامى ديگر غير از نظام طبيعى است كه در دنيا حاكم است، براى اينكه در نشاه اخرى- كه همان خلق جديد است- ديگر مرگ و فنايى در كار نيست، تمامش زندگى و بقاء است. چيزى كه هست اگر انسان اهل سعادت باشد نعمتش خالص، نعمت است و نقمت و عذابى ندارد. و اگر از اهل شقاوت باشد بهرهاش يكسره نقمت و عذاب است و نعمتى ندارد، بخلاف نشاه اول، و نظام در خلق اول كه درست بر خلاف آن است.(چون هم نعمتش آميخته با ناگواريها است و هم عذابش آميخته با لذت است، چيزى كه هست در اول لذت بيشتر از الم، و در دوم الم بيشتر از لذت است).(1) روح المعانى، ج 26، ص 177.