معناى آيه:" وَ قالَ قَرِينُهُ هذا ما لَدَيَّ عَتِيدٌ" - ترجمه تفسیر المیزان جلد 18

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 18

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و يكى از سخيف‏ترين و بى‏پايه‏ترين تفسيرها اين است كه گفته‏اند:

خطاب خداى تعالى در اين آيه، به پيامبرش است، و معناى آيه اين است كه: اى پيامبر تو قبل از رسالتت از اين حقايقى كه امروز به تو وحى مى‏شود در غفلت بودى، و ما پرده‏ات را كنار زديم، و حالا چشمت تيزبين شده، وحى را درك مى‏كند و يا فرشته وحى را مى‏بيند و وحى را از او
مى‏گيرد «1».

سخافت و بى‏پايه بودن اين تفسير از اين جهت است كه با هيچ چيز آيه درست در نمى‏آيد، نه با لفظ آن و نه با سياقش.

معناى آيه:" وَ قالَ قَرِينُهُ هذا ما لَدَيَّ عَتِيدٌ"

" وَ قالَ قَرِينُهُ هذا ما لَدَيَّ عَتِيدٌ"

سياق آيه خالى از چنين ظهورى نيست كه مراد از اين" قرين" همان ملك موكلى باشد كه در دنيا با او بود، حال اگر سائق هم همان باشد معنا چنين مى‏شود: خدايا اين است آن انسانى كه همواره با من بود و اينك حاضر است. و اگر مراد از كلمه" قرين" شهيد مى‏باشد كه او نيز با آدمى است، معنا چنين مى‏شود: اين است- در حالى كه به نامه اعمال آن انسان اشاره مى‏كند، اعمالى كه در دنيا از او ديده- آنچه من از اعمال او تهيه كرده‏ام.

بعضى از مفسرين «2» گفته‏اند: مراد از قرين، شيطانى است كه يك عمر با او بوده و گمراهش مى‏كرده. و معناى كلام خداى سبحان بنا بر اين چنين مى‏شود: اين است آن انسانى كه من متصدى گمراهى‏اش بودم، و زمام نفسش را به دست داشتم، اينك براى رفتن به دوزخ حاضر است.

" أَلْقِيا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ مُرِيبٍ"

كلمه" كفار"- به فتح كاف- اسم مبالغه از كفر و به معناى بسيار كفرانگر است. و كلمه" عنيد" به معناى معاند حق است كه از در عناد حق را مسخره مى‏كند. و كلمه" معتدى" به معناى كسى است كه از حد خود تجاوز و از حق تخطى كند. و كلمه" مريب" به معناى كسى است كه داراى شك است، و يا كسى است كه مردم را به شك مى‏اندازد، و در آيه كه صحبت از قيامت است مردم را در امر قيامت به شك مى‏اندازد.

در بين اين چند صفت كه در آيه شمرده شده يك نحوه استلزام و ارتباطى هست، براى اينكه وقتى كسى كفار- يعنى بسيار كفرانگر- شد همين صفت، او را وا مى‏دارد هر حقى كه به آن برخورد كند رد نمايد، و ثمره اين كار قهرا اين است كه با حق دشمنى شود، و بر اين دشمنى اصرار ورزد، و اصرار بر دشمنى هم باعث مى‏شود كه آدمى از بسيارى از خيرات محروم گردد، چون پر واضح است كه هيچ خيرى نيست مگر آنكه حق هم هست، و اصلا خير بودن هر چيزى از ناحيه حق بودن آن است، چون در باطل هيچ خير نيست.

(1) روح المعانى، ج 26، ص 184.

(2) روح المعانى، ج 26، ص 185.

/ 590