ترجمه تفسیر المیزان جلد 18

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 18

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و هميشه در بهشت هم جاى زيادى هست، تا آنكه خدا مخلوقى ديگر بيافريند، و آنان را در قصرهاى بهشت جاى دهد «1».

مؤلف:" پا نهادن خدا در آتش" و اينكه آتش بگويد" بس است بس است" در روايات زيادى آمده. اما همه از طرق اهل سنت است.

و در تفسير قمى در ذيل آيه" لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فِيها وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ" گفته: منظور از" مزيد" نظر كردن به رحمت خداست «2».

و در الدر المنثور است كه بزاز و ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابن مردويه و لالكائى- در كتاب السنة- و بيهقى- در كتاب البعث و النشور- از انس روايت كرده كه در تفسير جمله" وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ" گفته:" مزيد" اين است كه خداى تعالى برايشان تجلى مى‏كند «3».

و در كافى از بعضى از علماى اماميه، بدون ذكر بقيه سند از هشام بن حكم روايت كرده كه گفته: ابو الحسن موسى بن جعفر (ع) فرمود: اى هشام خداى عز و جل در كتاب عزيزش مى‏فرمايد:" إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى‏ لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ" و منظورش از قلب عقل است «4».

و در الدر المنثور است كه: خطيب در تاريخ خود از عوام ابن حوشب روايت كرده كه گفت:

من از ابو مجلز در باره مردى پرسيدم كه مى‏نشيند و پاهاى خود را رويهم مى‏اندازد اين چطور است؟

گفت: عيبى ندارد، يهوديان اين را بد مى‏دانند، و خيال مى‏كنند كه اين گونه نشستن، مخصوص خدا است، چون خداى تعالى بعد از آنكه عالم را در ظرف شش روز خلق كرد، و از خلقت آسمانها و زمين فارغ شد براى رفع خستگى اين طور نشست، و اينجا بود كه خداوند اين آيه را نازل كرد:" وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ" كه هر چند ما آسمانها و زمين را در شش روز آفريديم اما خسته نشديم «5».

(1) الدر المنثور، ج 6، ص 107.

(2) تفسير قمى، ج 2، ص 327.

(3) الدر المنثور، ج 6، ص 108.

(4) اصول كافى، ج 1، كتاب العقل و الجهل، ص 16.

(5) الدر المنثور، ج 6، ص 110.

/ 590