بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
آياتى ديگر در تعلق نفس، يعنى تعلق روح به بدن است كه يكى از آن آيات پديد آمدن حواس پنجگانه بينايى و شنوايى و چشايى و لامسه و بويايى است كه اولين رابطهاى است كه انسان را به محيط خارج خود آگاه مىسازد، و به وسيله اين حواس خير را از شر و نافع را از مضر تميز مىدهد، تا پس از تميز به سوى آنچه كه كمالش در آن است به حركت افتاده آن كمال خود را به دست آورد، و از آنچه شر و مضر است دور شود. تازه در هر يك از اين حواس پنجگانه نظامى حيرت انگيز و وسيع است، نظامى كه ذاتا هيچ ربطى به نظام ديگرى ندارد. چشم، هيچ خبرى از نظام گوش و طرز عمل او ندارد، و گوش هيچ اطلاعى از نظام موجود در چشايى و عمل كرد او ندارد، و همچنين ساير حواس، با اينكه اين حواس پنجگانه بيگانه از هم در عين اينكه جداى از همند، در تحت يك تدبير اداره مىشوند، و مدبر همه آنها يكى است، آنهم نفس آدمى است، و خداى تعالى در وراى نفس محيط به آن و به عملكرد آن است.و بعضى ديگر از آيات نفوس، كه آن نيز از قبيل آيات قبلى است، ساير قوايى است كه از نفوس منبعث مىشوند، و در بدنها خود را نشان مىدهند، مانند قوه غضب و نيروى شهوت و لواحق و فروع اين دو نيرو، كه اين قوا و فروع آنها هم هر يك با ديگرى از نظر نظامى كه دارد جدا است، در عين اينكه هر دو قوا در تحت يك تدبير اداره مىشوند، و فروع هر يك دست به دست هم مىدهند، تا خدمتگزاران آن نيرو باشند. و اين نظام تدبير كه براى هر يك از اين قوا هست از همان اولين روزى كه وجود يافت موجود بود، بدون حتى يك لحظه فاصله، و چنين نبود كه در آغاز وجودش آن نظام را نداشته و بعدا بر حسب سليقه خودش براى خود ايجاد كرده باشد، يا خودش به تنهايى نشسته و فكر كرده باشد كه چگونه خودم را اداره كنم، و يا با كمك ديگرى اين كار را كرده باشد.