ترجمه تفسیر المیزان جلد 18

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 18

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و مراد از اين تمرد و عتو، تمرد از امر خدا و رجوع به سوى خدا در آن سه روزه مهلت است، پس اشكال نشود كه تمردشان از امر خدا (به طورى كه از تفصيل داستان برمى‏آيد) مقدمه‏اى بود براى خوشگذرانى در ايام مهلت، و حال آنكه آيه شريفه بر عكس اين دلالت دارد (تاريخ مى‏گويد: تمرد قوم ثمود باعث آن تهديد شد كه بيش از سه روز مهلت ندارند و آيه شريفه مى‏فرمايد در همان سه روز از بازگشت به سوى خدا تمرد كردند).

" فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ"

- اينكه در اينجا عذاب قوم صالح را صاعقه خوانده، منافات با آيه شريفه" وَ أَخَذَ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ" «1» ندارد، كه عذاب آن قوم را صيحه دانسته، براى اينكه ممكن است در عذاب آنان هم صاعقه دخالت داشته باشد و هم صيحه.

" فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِيامٍ وَ ما كانُوا مُنْتَصِرِينَ"

- بعيد نيست كه كلمه" استطاعوا" در اينجا متضمن معناى تمكن باشد، چون كلمه استطاعت براى گرفتن مفعول" من" نمى‏خواهد، و در اينجا با" من" مفعول گرفته، فرموده" من قيام" پس معنايش اين مى‏شود كه: متمكن از برخاستن از آنجا كه نشسته بودند نشدند، و خلاصه مهلت نبود كه از عذاب خدا فرار كنند. و اين تعبير كنايه است از اينكه خداوند اين قدر به ايشان مهلت نداد كه از جاى خود برخيزند.

" وَ ما كانُوا مُنْتَصِرِينَ"- اين جمله عطف است بر جمله" فَمَا اسْتَطاعُوا" و معناى دو جمله اين است كه: نه خودشان توانستند برخيزند، و نه كسى ديگر ياريشان كرد و عذاب را از ايشان برگردانيد.

" وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ"

اين جمله عطف است بر داستانهاى سابق، و اگر كلمه" قوم" منصوب شده به خاطر اين است كه مفعول فعلى تقديرى است، كه تقديرش" و أهلكنا قوم نوح" است. مى‏فرمايد ما قبل از قوم عاد و ثمود، قوم نوح را هلاك كرديم كه مردمى فاسق و روى‏گردان از امر خدا بودند.

پس معلوم مى‏شود كه در زمان نوح هم امر و نهى از ناحيه خداى سبحان به مردم مى‏شده، و مردم مكلف بودند دستورات خدا را كه پروردگار ايشان و پروردگار هر موجودى است اطاعت كنند. خداوند مردم هر عصرى را به زبان پيامبر آن عصر به سوى اين حق دعوت مى‏كرده، پس آنچه انبياء گفته‏اند، حق و از ناحيه خداست، و يكى از گفته‏هاى آنان مساله وعده و وعيد و پاداش و كيفر قيامت، و اصل قيامت است .

(و همين خود برهانى است بر مساله معاد، و حاجت به برهانى ديگر نيست).

(1) سوره هود، آيه 67.

/ 590