بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
و در كتاب توحيد به سند خود از محمد بن مسلم روايت كرده كه گفت: من از امام باقر (ع) پرسيدم: معناى اينكه خداى عز و جل فرموده: " يا إِبْلِيسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ" چيست؟ فرمود: منظور از كلمه" يد" در كلام عرب نيرو و نعمت است، مثلا در آيه" وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَيْدِ" و آيه" وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ" و آيه شريفه" وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ" به معناى قوت است. و در اينكه عرب مىگويد:" لفلان عندى يد بيضاء- فلانى نزد من دستى سفيد دارد" به معناى نعمت است «1».و در توحيد به سند خود از ابى الحسن، حضرت رضا (ع) روايت كرده كه در خطبهاى طولانى فرمود: خداى تعالى با اين كه شعور را شعور كرد به اين معنا شناخته شد كه كسى او را داراى شعور نكرده، و با اينكه جوهرها را جوهر كرده شناخته شده به اينكه خودش جوهر ندارد، و با اينكه بين موجودات ضديت برقرار كرد، شناخته شده به اينكه خودش ضد ندارد، و با اينكه بين بسيارى از موجودات مقارنه قرار داده شناخته شده به اينكه خود قرين ندارد. او بود كه بين نور و ظلمت، خشكى و ترى، خشونت و نرمى و سرد و گرم ضديت برقرار كرد، و باز او بود كه بين دو چيز ناسازگار الفت و بين دو چيز نزديك به هم جدايى انداخت، و با همين جدايى انداختنها فهماند كه جدا كنندهاى در كار است، و با اين الفت اندازيها فهماند كه الفت دهندهاى در بين است، و در همين مقام فرموده:" وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ".بين قبل و بعد جدايى انداخت تا معلوم شود خودش قبل و بعدى ندارد، غريزههايى كه در موجودات هست شهادت مىدهد به اينكه پديد آورنده و سازنده غريزهها، خود غريزه ندارد. و با اينكه وقت را وقت كرد فهمانيد كه وقت كننده وقت، خود وقت ندارد، و با اينكه بعضى از موجودات حجاب بعضى ديگر شد، فهماند بين خود او و خلقش حجابى نيست «2».و در مجمع البيان در ذيل جمله" فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ" مىگويد:بعضى گفتهاند معنايش اين است كه: براى فرار از گناهان به حج برويد- نقل از امام صادق (ع) «3».مؤلف: اين روايت را كافى «4» و معانى الاخبار «5» هم به سند خود از ابى الجارود از امام باقر (ع) نقل كردهاند، و بعيد نيست كه از باب تطبيق باشد.(1) توحيد صدوق، ص 153.(2) توحيد صدوق، ص 34.(3) مجمع البيان، ج 9، ص 160.(4) نور الثقلين، ج 5، ص 130 به نقل از كافى.(5) معانى الاخبار، ط جامعه مدرسين قم، ص 222.