بقاي شخصيت در قيامت
( 2 )
مطلبي كه در آخر جلسه گذشته مطرح شد و قرار شد در اين جلسه تعقيب شود مسأله محفوظ ماندن و بقاي شخصيت است و اين يكي از مسائل مهم قيامت است . اگر چه ما لفظي در قرآن نمي توانيم پيدا كنيم به اين تعبير كه : ايها الناس ! شخصيت شما در قيامت باقي است ، ولي همه تعليمات در مسأله قيامت بر اساس همان بقاي شخصيت است ، يعني همه صحبت اين است كه شما كه در اين دنيا هستيد و كار نيك يا كار بد مي كنيد ، همين شما در نزد پروردگار محشور خواهيد شد و همين شما به پاداش اعمال نيك خودتان خواهيد رسيد و همين شما هستيد كه كيفر اعمال بد خودتان را مي بينيد . پس يك اتصال و پيوستگي و بلكه بالاتر از اتصال و پيوستگي ، يك وحدت و يگانگي است ميان آن كسي كه در دنيا مرتكب اعمالي مي شود ، زندگي اي مي كند و نوعي اعمال را مرتكب مي شود و همان شخص كه در قيامت پاداش يا كيفر اعمال خودش را دريافت مي كند ، وحدت شخصي است و وحدت نوعي يا مثلا ارتباط نسلي كافي نيست ، چون اگر بنا بشود من در دنيا باشم و زندگي كنم و بعد آن كه در قيامت محشور مي شود يك موجودي باشد كه حداكثر از نسل من است و [ بگويند ] تو [ محشور مي شوي ] ولي مقصود اين است كه نوع تو ، فرزندي از فرزندان تو مي آيد ، اين غير از آن چيزي است كه قرآن تعليم كرده است . مسلما من در حالي كه خودمهستم و بچه ام هم هست ، من يك شخص و يك شخصيت و يك فردم و يك مسؤوليت دارم و بچه من شخص ديگر و فرد ديگر است و مسؤوليت ديگر دارد و اگر پاداش عمل من را به بچه من بدهند ، اين برخلاف اصول عدل به يك اعتبار يا بگوييم [ بر خلاف ] فضل خواهد بود و مخصوصا اگر بخواهند كيفر عمل من را به او بدهند ، باز من را كيفر نكرده اند و بسا هست كه نسبت به او هم ظلم تلقي شود . به هر حال ، قطع نظر از اينكه مسأله از نظر عدل و ظلم چه شكلي پيدا مي كند ، چون بحث ما روي تعليمات اديان است ، آنچه كه در اديان و بالاخص در قرآن آمده است بدون شك و شبهه اين است كه عين همين شخص در قيامت محفوظ است و همين شخص محشور مي شود . حال مي خواهيم ببينيم چگونه مي توانيم تصويري از قيامت داشته باشيم كه شخص محشور عينا همان شخص باشد ؟
فرق شخص و شخصيت
اين مطلب را مقدمتا عرض كنم : فرق است ميان شخص و شخصيت ، يا شخصيت به اصطلاح فلسفي و شخصيت به اصطلاح روانشناسي . يك وقت مي گوييم شخص يا شخصيت و مقصودمان هويت فردي است ، يعني يك شخصي كه الان وجود دارد يك " من " الان وجود دارد ، يك واقعيت الان وجود دارد كه اين خودش يك فرد بالخصوص است ، يك فرد است كه اگر ما فرد ديگري را ولو صد در صد مشابه اين فرض كنيم كه تمام خصوصيات جسمي و روحي او صد در صد مشابه اين باشد و اگر ميلياردها خصوصيت در اين هست ، شبيه آن هم در او باشد ، آنوقت مي توانيم بگوييم كه ايندو از نظر شخصيت يكي هستند ، يعني از نظر ظاهر جسم هر چه كه اين دارد آن دارد و هر چه كه آن دارد اين دارد ، يك ذره تفاوت نيست و از نظر خصوصيات روحي هم هر چه كه اين دارد آن دارد و هر چه كه آن دارد اين دارد ، ايندو از نظر شخصيت يكي هستند ، يعني شخصيت اين با شخصيت آن يك سر سوزن تفاوت ندارد ولي در عين حال دو شخص هستند ، دو فرديت هستند ، دو هويت هستند ، دو " من " هستند ، اين يك " من " است و آن " من " ديگري است . آنچه در مسأله قيامت مطرح است وحدت شخص است نه وحدت شخصيت ، يعني شخص همان شخص باشد ، نه شخصيت همان شخصيت باشد ولي شخصشخص ديگر باشد . اگر در قيامت فرد ديگري صد در صد مشابه با من آورده شود كه همه چيز او مثل من است بدون تفاوت اما خود من نيستم ، او مثل من است . اين از نظر آن " كم " كه قرآن مي گويد : شما هستيد كه داريد پاداش داده مي شويد ، كافي نيست .
بقاي روح ، ملاك تشخيص انسان
حال كه ما فرق شخص و شخصيت را به حسب اصطلاح دانستيم و مقصود اين است كه شخص بايد باقي و محفوظ باشد ، عرض مي كنم كساني كه قائل به روح هستند و روح را به هر حال باقي مي دانند ، ملاك تشخيص ( 1 ) و من بودن من را به همان روح مي دانند ، مي گويند اصلا من كه من هستم ، من بودن من و همان كه دارم درك مي كنم و مي گويم " من " كه به علم حضوري هم وجودش را درك مي كنم و مرتب خاطرات و خطوراتي هم در ذهن من پيدا مي شود و همه به يك نقطه مركزي معين وابستگي دارد ( يعني آن ديدن ، ديدن من است نه ديدني كه به يك مجموع نسبت بدهم ، يعني ديدن ديدني است كه به يك واحد واقعي نسبت داده مي شود ) ، ديدن من ، رفتن من ، احساس كردن من ، من بودن من ، شخص بودن من ، هويت فردي من به روح من است . بدن من در شخصيت من به معني روانشناسي مؤثر است ، يعني مسلم صفات ممتازه من به اين تركيبات بدني من بستگي دارد ، كه به هر اندازه با شما شبيه باشم شخصيت من شبيه شخصيت شماست ولي شخص من و هويت من به اين بدن من بستگي ندارد . بدن من در طول عمر هر مقدار كه تعويض و تبديل شود ، شخص من همان شخص است ، چون ديگر آن ذات من به چيز ديگر تبديل نمي شود . سلولهاي بدن من يا مثلا پيكره اي از يك سلول من ( موادي كه سلول بدن من را تشكيل مي دهد ) ممكن است تبديل پيدا كنند ، اين يكي برود و يكي ديگر جاي او را بگيرد و بالاخره بدن من تعويض شود ولي خود من عوض نمي شوم ، چون آن كه من هستم از اول كوچكي تا آخر بزرگي ، از اولي كه خودم را احساس كردم و وجود خودم را درك كردم ، من همان من هستم ، ثابت در وجود من همان من است و بقيه هر چه هست متغير است . حتي صفات روحي من هم احيانا ممكن است متغير شود . اگر فراموشي واقعي. 1 اگر شخصيت هم مي گوييم مقصودمان همان تشخيص شخص است .