بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
- يك تذكري در قسمت اول صحبت جناب آقاي مطهري داشتم كه اصولا معاد را بايد در رديف توحيد و نبوت قرارداد يا كمي جنبه تعبدي دارد ؟ بنده عقيده دارم نظر آن عده اي كه گفته اند جنبه تعبدي دارد صحيح تر است ، يا اگر هم صد در صد جنبه تعبدي نداشته باشد و در رديف نماز و روزه نباشد ، مسلما در رديف توحيد و نبوت هم نيست ، براي اينكه ما اينها را به عنوان اصول مي پذيريم و متمايز مي كنيم ولي اعتقاد به معاد جنبه ضرورت و تعبد دارد و فقط بايد دلايل نفي آن را رد كرد ، يعني اگر ما فقط مشكلاتي را كه به لحاظ علمي يا عقلي پيش مي آيد رفع كنيم ، كافي است براي اينكه به استناد گفته پيغمبر كه او را صادق مي دانيم ، همان طوري كه بوعلي گفته اعتقاد به معاد داشته باشيم و استدلال معاد در حقيقت حول رد دلايل نفي معاد دور مي زند . اما مسأله ديگر راجع به خود معاد است . من استدعايم از آقاي مطهري اين است كه اول ببينيم يك فرد مسلمان نسبت به معاد ، نسبت به قبر ، نسبت به برزخ چه جور بايد عقيده داشته باشد كه اگر خلاف اين عقيده را داشت به ايمان و اعتقاداتش ايراد وارد است . بعد كه اين را فهميديم ، آنوقت برويم سراغ استدلالاتش . نكته آخر اينكه در باب معاد اگر ما ايرادي به نظرمان مي رسد و نمي توا نيم به آن جواب بدهيم ، حتي الامكان آن را طرح نكنيم ، چون معاد جزء مسائلي است كه روي هم رفته حول آن درجه اي از يقين حاصل شده و اگر ايجاد اشكال ، در اين يقين خللي ايجاد كند كه نتواند رفعش كند مثبت نخواهد بود . استاد : راجع به قسمت اول بيان ايشان ، مي شود گفت كه آنچه خودتان در آخر گفتيد ، آنچه را كه اول فرموديد رد مي كند ، براي اينكه فرموديد لا اقل ما در باب معاد مشكلاتش را بايد حل كنيم ، همان مشكلات را كه بخواهيم حل كنيم ، ناچاريم به اينكه در باب معاد يك نوع فرضيه خاصي را بپذيريم و روي آن فرضيه هم استدلال كنيم . ايندو از هم منفك نيست . پس ما تا يك نوع خاصي تصور درباره معاد نداشته باشيم ،نمي توانيم اشكالاتش را حل كنيم . وقتي ما در مقام حل اشكالات برآييم ، بايد آن را به شكل خاصي تصور كنيم و همان شكل خاص تصور كردن هاست كه به ما يك فرضيه مخصوصي در باب معاد مي دهد . اين مطلب را هم عرض كنم كه مقصودم اين نبود كه اساسا مسأله معاد به هيچ وجه تعبدي نيست و ما آن را صد در صد و مستقلا مثل مسأله توحيد مي توانيم دريابيم . خودم هم در ضمن حرفهايم عرض كردم كه اصلا معاد را پيغمبران ارائه داده اند و علم و فلسفه دنبال آنچه كه پيغمبران گفته اند رفته است . همين طوري كه ويليام جيمز در كتاب دين و روان مي گويد : " خيلي از مسائل را علوم و فلسفه ها بعد رفته اند كشف كرده اند ولي نشاني اش را اول اديان داده اند " . اديان نشاني داده اند ، ديگران براي اينكه تحقيق كنند كه آيا چنين چيزي هست يا نيست دنبالش رفته اند ، بعد هم از طريق علمي و فلسفي به آن رسيده اند ، به طوري كه اگر اين نشاني را نداده بودند هرگز علم و فلسفه دنبال آن نمي رفت . ما هم اگر گفتيم كه تحقيق در اينجا مطلوب است مقصودمان اين نيست كه هيچ جنبه تعبدي ندارد ، بلكه مقصود اين است كه قرآن علاقه نشان مي دهد كه افراد در باب معاد تحقيق داشته باشند و لهذا در باب معاد كلمه ايمان آمده من روي اين جهت گفتم و در غير معاد نيامده است . در باب ملائكه هم ايمان آمده است . اين علامت آن است كه خواسته اند كه ما در اينجا تحقيقي داشته باشيم به طوري كه بتوانيم عن معرفه اعتقاد پيدا كنيم كه يك حقايقي به نام ملائكه وجود دارد . همچنين قرآن مايل است كه ما به آخرت ايمان داشته باشيم ، يعني در كنار ايمان به پيغمبر و ايمان به نبوت مي خواهد ما اعتقاد و ايمان [ به آخرت ] داشته باشيم و الا آن را در اين رديف ذكر نمي كرد . چرا آن را در اين رديف ذكر كرده ؟ پس طالب تحقيق در اينجاست . در اينكه مسائل معاد در درجه اول مسائل تعبدي است هيچ بحثي نيست . ما درباره اين مسائل تعبدي مي خواهيم ببينيم چقدر مي توانيم تحقيق كنيم و اين تحقيق هم مطلوب است . اگر اشخاصي بگويند شما حق تحقيق كردن نداريد ، ما در مقابل آنها چنين مي گوييم . اگر كسي گفت : " در باب قيامت كسي حق تحقيق كردن ندارد ، قرآن يك چيزي گفته ، ما هم بايد بگوييم آمنا و سلمنا ، هر كس گفت چرا ؟ مي گوييم سؤال بدعت است ( همين طوري كه عده اي در قديم مي گفتند " السؤال بدعة " اينجا حق سؤال و جواب نداري " [ ما مي گوييم ] نه ، اين طور نيست ، از ما تحقيق خواسته اند . در مسأله ايراد شبهه ها و اشكالها ، ما در حدودي اشكالات را طرح مي كنيم كه طرح شده است ، يعني اشكالاتي كه در كتابها وجود دارد ، در همين كتابهاي خيلي معمولي هم وجود دارد . من خودم شايد تا حالا بيش از صد بار و باز همين روزها مكرر از افرادي آنهم مثلا از طبقه دانشجويان شبهه آكل و مأكول را شنيده ام . اين كه ديگر چيز تازه اي نيست كه بگوييم طرح نكنيد . شبهه آكل و مأكول را خوب بود اول اگر نصيحت شما را مي پذيرفتند از هزار سال پيش طرح نمي كردند ، ولي از هزار سال پيش اين شبهه را طرح كرده اند . همين هم كه الان گفتم همان بود ، چيز ديگري نبود ، تعبير ديگري از آن مطلب بود . اين را طرح كرده اند ، حالا كه طرح كرده اند م ا بگوييم آرامش خيال خودمان را بهم نزنيم ؟ ! جواب ندهيم ؟ ! نمي دانم ، اگر مي گوييد نگوييد ، نمي گوييم ولي اگر در اينجا نگوييم ، در جاي ديگر از ما مي پرسند . و اما آن مسأله كه فرموديد ، راست است ، خوب است كه ما اول آيات قرآن را در اين زمينه بخوانيم ، بعد ببينيم از همه اين آيات يك فكر ساده اي مي فهميم ؟ حالا مي خواهد اشكال داشته باشد ، مي خواهد اشكال نداشته باشد . اول ما ببينيم كه اين طور است يا نه ، خود آيات قرآن از نظر مفهوم براي ما سؤال به وجود مي آورد ؟ اگر ديديم آيات قرآن خودش يك مطلب ساده اي را دارد مي گويد ، اين را به صورت يك امري كه قرآن گفته طرح مي كنيم ، بعد مي رويم سراغ اشكالاتش ، اشكالاتش را توانستيم جواب بدهيم جواب مي دهيم ، نتوانستيم مي گوييم چيزي كه پيغمبر گفته ما قبول مي كنيم . مگر همه اشكالات را ما بايد حل كنيم ؟ بعد خواهند آمد و اشكالات را حل خواهند كرد . اما عمده مطلب اين است كه مسأله معاد في حد ذاته ، در واقعيت خودش يك مسأله اي بوده كه نمي توانسته به آن سادگي بيان شود . اين مسأله به تعبيري البته تشبيه است نظير اين است كه بچه اي كه در رحم است و با نظام خاص زندگي رحمي دارد زندگي مي كند ، نه چشمش باز است جايي را ببيند ، نه با گوشش چيزي را مي شنود ، نه از راه دهان تغذي مي كند ، نه تنفس مي كند ، بخواهند درباره زندگي بعد از تولد با او صحبت كنند . با آن معلوماتي كه او در زندگي جنيني دارد ، امكان ندارد بتواند آنچه را كه در زندگي بعد از تولد است به حقيقت دريافت كند . پس ناچار با او يك مقدار هم با زبان خودش صحبت شده است . از كجا مي گوييم با زبان خودش صحبت شده ؟ به قرينه بعضي حرفهاي ديگري كه هست . اين چيزها بوده كه تصورها را درباره معاد متفاوت كرده و هر كسي در حد خودش [ تصوري از اين مسأله دارد ] . اين مثل خود مسأله خداست . همه معتقد به خدا هستند ولي اگر كسي محتواهاي اين افكار را بيرون بريزد ، مي بيند از زمين تا آسمان متفاوت است . همه مي گويند خدا ، به حسب ذوق و غريزه فطري هم خدا را عبادت مي كنند ، در عمق دلشان هم خدا را عبادت مي كنند ، ولي او خدا را يك شكل داده و يك تصوير دارد ، آن يكي تصوير ديگري و . . . به طوري كه او خداي اين را قبول ندارد ، اين خداي اعاده معدوم مي شود يا اعاده معدوم نمي شود . ما بايد اين را بفهميم كه آن حيات جاوداني است ، پايان نمي پذيرد ، لزومي ندارد كه ما بفهميم چرا پايان نمي پذيرد ، چرا در اينجا مرگ حتمي است ( از ضروريات خلقت است ) و در آنجا نيست ؟ رابطه آنجا با اينجا رابطه مقدمه و نتيجه است هر چه در اينجا كشت كنيم ، آنجا بر مي داريم ، دنياي پاداش و كيفر است . اما آيا آنجا اعاده معدوم مي شود يا نه ؟ لزومي ندارد بفهميم . حتي به عقيده من اينكه عود ارواح به اجساد مي شود يا نه ؟ لزومي ندارد بفهميم . آيا تمام خصوصياتش با خصوصيات اين عالم طبيعت هيچ فرق نمي كند ؟ گل ما را از نو مي آيند مي سازند ؟ يعني معاد هماني است كه خيام تصور كرده كه يك كوزه اي را مي سازند و خراب مي كنند و دو مرتبه آن را مي سازند ؟ لزومي ندارد ما اين را بفهميم و روي آن دقت كنيم كه آيا به اين شكل است يا به شكل ديگري . ولي آن مقدارش براي ما قطعي است . از قرآن هم اين خصوصيات معاد خيلي قطعي فهميده مي شود ، منتها راجع به كيفيتش ما يك جا مي بينيم طوري مي گويد كه آدم فكر مي كند آن دنيا شروع مجددي از همين دنيا و تكرار همين دنياست ، همين دنيا دو مرتبه تكرار مي شود اما نه از راه تولد ، بلكه از اين راه كه ذرات اين مواد گوشت و استخوان و غيره را جمع مي كنند ، دو مرتبه به صورت يك انسان در مي آورند و بعد روحي در آن دميده مي شود . البته " روحي دميده مي شود " در قرآن نيست ، به همين شكل خدا [ ذرات پراكنده را ] جمع مي كند ، مي شود انسان . . . ( 1 ) . 1 [ دنباله مطلب روي نوار ضبط نشده است ] .