عبث نبودن خلقت در آيات قرآن
در کتاب منتشر شده اين صفحه خالي بوده است.عبث نبودن خلقت در آيات قرآن ( 1 )
بحث جلسه گذشته ما در اطراف ماهيت مرگ از نظر قرآن بود . گفتيم كه مسأله مرگ در قرآن مجيد مطرح شده است و بنا را بر اين گذاشتيم كه مجموع آيات قرآن در زمينه مرگ و بعد از مرگ و قيامت را طرح كنيم و به طور كلي واقعا ببينيم اعم از اينكه بتوانيم هضم كنيم يا نتوانيم منطق قرآن در مسأله مرگ و بعد از مرگ و قيامت و اين چيزها چيست ؟ گو اينكه شايد در ابتدا همه همان حرف ما را مي زنند ، يعني همه مي گويند ببينيم قرآن چه مي گويد ، ولي در نهايت امر همان آفتي كه طبيعت بشر ايجاب مي كند دامنگير انسان مي شود ، يعني بعد انسان آن نظر خاصي را كه خودش با توجه به بعضي از آيات قرآن در اين موضوع نه همه آيات انتخاب كرده ، با اخذ تأييد از قسمتي از آيات قرآن مي خواهد بيان كند . ولي ما مي خواهيم ان شاء الله اين كار را انجام ندهيم و اگر هم در جايي به بن بست رسيديم بگوييم بالاخره قرآن اين مطلب را گفته است وقتي من بعضي از مسائل را از آقاي طباطبايي سؤال مي كردم ، مي ديدم ايشان به بعضي از آيات قرآن كه مي رسند به اجمال مي گذرند و حرفي نمي زنند . مي گفتند : حقيقتش اين است كه من در بعضي از موارد غير از اينكه بگويم تسليم مقاصد واقعي قرآن هستم راه ديگري ندارم ، يعني براي خودم مطلب ( بحث راجع به مسأله معاد و اين چيزها بود ) آنقدرها مكشوف نيست و حالتي كه براي خودم احساس مي كنم اين است كه بايد تسليم مقاصد قرآن باشم . به هر حال ، ما اول از اينجا وارد شديم ، گفتيم آياتي كه از آن مي توان ماهيت مرگ را از نظر قرآن استفاده كرد ذكر كنيم ، كه يك سلسله آيات بود كه من قسمت عمده اش را در جلسه پيش براي شما خواندم . در اين جلسه روايتي از اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) نقل مي كنم . بناي ما فعلا بر استناد به روايات نيست ، ولي چون در آن روايت استدلال به آيه قرآن شده است ، من آن را فقط برايتان مي خوانم . از بحث خودمان هم خارج نشده ايم كه بگوييد صحبت در قرآن است نه در روايات ، بلكه چون در اين روايت همان استدلالي كه ما مي خواستيم بكنيم شده است ، آن را خدمتتان عرض مي كنم . گفتيم كه اولا از آيات قرآن به طور كلي ، چه درباره سعدا و چه درباره اشقيا اينچنين استنباط مي شود كه مردن به طور كلي " توفي " است . " توفي " يعني استيفا كردن ، قبض به صورت كامل كردن ، تحويل كامل گرفتن كه از ماده " وفي " است و در آيات زيادي از قرآن آمده است : " الله يتوفي الانفس حين موتها " (1) يا " قل يتوفيكم ملك الموت الذي وكل بكم " ( 2 ) كه خود اين تعبير ، بيان ماهيت مرگ است : مرگ يعني تحويل گرفتن و بردن . كلمه " نفس " هم كه در قرآن آمده است در عربي يعني خود . وقتي مي خواهند بگويند خود اين چوب ، مي گويند نفس اين چوب . " جائني زيد نفسه " يعني زيد آمد ، خودش آمد ( همان عين خودش نه چيزي ديگري ) . اگر قرآن به آن چيزي كه از انسان گرفته مي شود تعبير " نفس " مي كند ، از آن نظر است كه از نظر قرآن خود واقعي انسان همان است كه گرفته و برده مي شود . غير از اين ، سلسله آيات زيادي داريم كه قرآن بيان مي كند در فاصله مردن تا قيامت حياتي باقي است . گاهي درباره خصوص سعدا و اتقيا اين مطلب گفته شده است و گاهي درباره اشقيا ، مثل آياتي كه در دو جاي قرآن است كه يك جا صريحتر. 1 زمر / . 42 . 2 سجده / . 11