معاد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معاد - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

 بچه و زن او و ديگران ضرر مي رسد . بايد عين اين ضرر به شخص قاتل برسد . فرضا چند سال عين عذاب افرادي را كه از اين قتل عمد مي كشند ، آن شخص قاتل هم بكشد ، ولي خلود در آتش تساوي نيست . يا اگر من به يك نفر ده هزار تومان پول دادم ، به موجب آن آيه بايد خداوند صد هزار تومان به من بدهد

 و صد هزار تومان محدود است . اگر كسي در اين دنيا مثلا چهل سال خوبي كرده ، حداكثر اين است كه بايد در آن عالم چهار صد سال به او خوبي كنند و اگر چهل سال بدي كرده ، بايد در آنجا چهل سال به او بدي كنند ، اما چرا اين طور نيست ؟ سؤال ديگر : همان طور كه فرموديد در قرآن نسبت به سه مرحله مرگ ، برزخ و قيامت بحث شده است .

 اگر عالم برزخ توام با احساس درد و لذت است ، چرا در قرآن از اين عامل در جهت انذار و ترساندن مردم استفاده نشده و اگر استفاده شده يكهزارم استفاده اي كه از عقاب و ثواب آخرت شده ، در اين جهت نشده است ؟ استاد : اولا اين را خودتان قبول داريد و شايد يك منطقي است كه خودتان آن را هميشه به كار مي بريد كه اگر ما يك واقعيتي را از قرآن استنباط كرديم ، بعد اينكه چرا چنين يا چنان شده به استنباط ما صدمه نمي زند ، به اين معنا كه اگر ما از آيات قرآن همان طوري كه خودتان هم تقريبا قبول كرديد ( لا اقل در يك آيه ) و آيات زيادي هم هستاستنباط كرديم كه واقعا در فاصله مردن و قيامت حيات و زندگي هست ، ولو اينكه در هيچ جاي قرآن از اين عامل به عنوان يك عامل تربيتي و انذاري استفاده نشده باشد ، به اين استنباط ما صدمه نمي زند ، و قرآن اين را گفته است ، حداكثر اين است كه بگوييم چرا قرآن از اين عامل استفاده نكرده است .

 اگر ما نتوانستيم آن مطلب را توجيه كنيم كه چرا قرآن از اين عامل به عنوان يك عامل انذاري و تربيتي استفاده نكرده و از نظر ما بهتر مي شد استفاده كرد ، اين سبب نمي شود و خودتان هم به ما اجازه نمي دهيد كه ما از آن آيات دست برداريم چون اين " چرا " را نتوانستيم جواب دهيم . گذشته از اين ، قرآن اين كار را كرده است

. چطور اين كار را نكرده ؟ اولا همان آيه " و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء " كه از عاملي به اين نزديكي منتها به صورت تبشير [ استفاده كرده است ] . براي تشويق به جهاد و شهادت هيچ چيزي بهتر از اين نيست كه اينها مردنشان همان و در آغوش نعمت و سعادت رفتن همان باشد : " و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا " در فكر مسلمين هم همين بود ، نه اينكه حالا ما شهيد مي شويم ، بعد از ميليونها سال ، ميلياردها سال ، نمي دانيم كي ، آيا ما
 آن وقت و در آن فاصله و بعد زماني به سعادتي خواهيم رسيد ؟ عقيده آنها اين بود كه كشته شدن ما همان و در آغوش سعادت رفتن همان . اين امر در تربيت اسلامي هم نفوذ كرده است : اهل منبر هميشه نقل مي كنند كه در شب عاشورا يكي از اصحاب حضرت به نام " برير بن خضير " در حالي كه عده اي ج لوي آن خيمه تنظيف نشسته بودند

 و انتظار مي كشيدند ، دائم شوخي مي كرد . رفيقش به او گفت : امشب كه شب شوخي نيست ! گفت : دوستان من همه مي دانند كه من در عمرم اهل شوخي نبوده ام ولي امشب شب شوخي است ، چون مي دانم فردا شهادت ما همان و بهشت رفتن و در آغوش حورالعين رفتن ما همان . پس معلوم مي شود

 اين عامل تربيتي واقعا در روح مسلمين اثر داشته و تاريخ هم نشان مي دهد كه اصلا همه مسلمين اين طور فكر مي كردند ، تنها منتظر قيامت نبودند ، فكر مي كردند با شهيد شدن بلا فاصله در سعادت مي روند ، و طبعا از آن طرف هم فكر مي كردند كه با مردن گرفتار عذاب مي شوند .

اين را خود اسلام به آنها تلقين كرده بود و از خارج نبوده است . اينها مال صدر اول اسلام است ، نمي شود بگوييم مال قرن دوم ، سوم است كه مثلا عرفان و تصوف و فلسفه و اين حرفها آمده ، تاريخ صدر اول حكايت مي كند . بعلاوه ، خود قرآن هم گفته است . همان آيه راجع به صاحب آل ياسين مي گويد

 كه تا مرد گفت : " يا ليت قومي يعلمون 0 بما غفر لي ربي و جعلني من المكرمين " اي كاش قوم من ( همين قومي كه الان در دنيا هستند ) مي دانستند من الان چقدر خوش و خرمم . آيه اي كه در سوره واقعه بود و ما در جلسه پيش خوانديم [ مي فرمايد ] : " فلوا اذا بلغت الحلقوم " كه گفتيم در قرآن يك منطقي هست كه ما نمي دانيم چگونه است و ماهيت آن بر ما مكشوف نيست .

 حال چه ارتباط و تعلقي [ بين نفس ] با حلقوم و تراقي كه در جاي ديگر قرآن است وجود دارد ما نمي دانيم ، ولي مي دانيم آنچه را كه قرآن " نفس " مي داند ، مي خواهد بگويد تا قبل از اينجا اميد بازگشت آن هست ولي به اينجا كه رسيد ، ديگر امكان بازگشت نيست : " فلولا اذا بلغت الحلقوم 0 و انتم حينئذ تنظرون 0

 و نحن اقرب اليه منكم و لكن لا تبصرون 0 فلولا ان كنتم غير مدينين 0 ترجعونها ان كنتم صادقين " . بلا فاصله مي گويد : " فاما ان كان من المقربين 0 فروح و ريحان و جنة نعيم 0 و اما ان كان من اصحاب اصحاب اليمين 0 فسلام لك من اصحاب اليمين 0 و اما ان كان من المكذبين الضالين 0 فنزل من حميم 0 و تصلية جحيم 0 ان هذا لهو حق اليقين " . بلا فاصله بعد از مردن ، مقربين يك وضع
 دارند ، اصحاب يمين وضع ديگري دارند ، مكذبين وضع ديگري دارند . راجع به خصوص سؤال قبر و فشار قبر و . . . اصل آن چراي جناب عالي جواب داده شد . اگر بگوييد از اين عامل استفاده نكرده ، [ مي گوييم ] از اين عامل استفاده كرده است . مسأله اي باقي مي ماند كه اگر واقعا مسأله سؤال قبر به همان شكل هست و فتاني القبر ( دو فتان قبر ) به تعبير حديث يا بعضي احاديث منكر و نكير تعبير كرده اند مي آيند و فشار قبر هست ، چرا همه شؤون عالم برزخ در قرآن به اين صورت ذكر نشده است .

 خوب ، ذكر نشده باشد ، حداكثر اين است كه كسي بگويد قرآن كه اينها را نگفته ، ما بايد برويم ببينيم احاديث قطعي متواتر هست كه قبول كنيم يا نه ، اگر هم نبود قبول نمي كنيم . اين به مدعاي ما كه مسأله اثبات عالم برزخ است صدمه نمي زند ، جواب ايراد اصلي حضرت عالي كه چرا به عنوان عامل تربيتي استفاده نشده [ اين است كه ] نه ، واقعا استفاده شده است ، حداكثر اين است كه شما بگوييد پس معلوم مي شود فشار قبر به آن معنا دربست نيست ، اگر بود قرآن مي گفت . ما فرضا خودمان هم فشار قبر را قبول داشته باشيم ، به اين بحث امروز ما ضربه اي نمي زند . پس قرآن هم اين مطلب را بيان كرده و اگر هم اين " چرا " براي ما مبهم مانده بود ، به استدلال ما ضربه نمي زد ، و " چرا " هم مبهم نيست و قرآن هم مسلم از اين عامل تربيتي استفاده كرده است . اما جواب سؤال اول : البته اين سؤال از قديم سؤال خيلي مهمي بوده و هميشه مطرح بوده است .

بنده در كتاب عدل الهي در مسأله " مجازاتهاي اخروي " ، يك بخش كه در آنجا باز كرده ام جواب اين سؤال بوده كه مجازاتهاي اخروي هيچ تناسبي با گناهان دنيوي ندارد ، نه از جهت مدت تناسب دارد و نه از جهت كيفيت ، [ درباره ] كيفيتش آن طور كه به ما گفته اند

 سوزندگي آتش جهنم با آتش دنيا مثقالش هفت صنار تفاوت دارد ( 1 ) . از خود قرآن هم شايد بشود استنباط كرد ، و در روايت داريم يك حلقه اش اگر به اين دنيا بيايد كوهها را آب مي كند . اين آتش با آتش دنيا هيچ تناسبي ندارد . مدت آن هم همين طور است . در مسأله " عدل و ظلم " شما خودتان يك منطقي در كتاب راه طي شده داريد . ما قسمتي از آن منطق را صحيح مي دانيم ، يعني آن چيزي را كه ما رد مي كنيم سبك

. 1 [ به معني تفاوت بسيار زياد ] .

/ 110