ـ: پيامبر صلي الله عليه و آله در ليلة الجن گفت: «به خدا سوگند، مرگم
نزديك است». گفتم: ابو بكر صدّيق، سرپرستى مردم را به
عهده مىگيرد. پس ساكت ماند. گفتم: عمر، سرپرستى
مردم را به عهده مىگيرد. خاموش ماند. گفتم: على عليه السلام
سرپرستى مردم را به عهده مىگيرد. گفت: «نمىگذارند و
اگر مىگذاشتند، همه به بهشت مىرفتند». 1
3 / 2
جانشينى به فرمان خداوند
427.پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : اى على! تو وصىّ منى كه بهفرمان پروردگارم به تو وصيّت كردم و جانشين منى كه تو
را به فرمان پروردگارم جانشين خود كردم. 2 428.پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : اى فاطمه! ... خداى ـ تبارك
و تعالى ـ به زمين نظر كرد.مرا از ميان آفريدگانش برگزيد و پيامبر كرد. سپس
نظر ديگرى كرد و همسرت را برگزيد و به من وحى كرد
تا تو را به ازدواج او در آورم و او را ولى و وزير خود گيرم
و جانشين خويش در ميان امّتم قرار دهم. پس پدرت
بهترينِ پيامبران و فرستادگان خداست و همسرت بهترينِ
اوصيا. 3 429.پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : چون در شب معراج ـ مرا به
آسمان و سپس از آسمان به آسمان [ديگر]، به سوى
سدرة المنتهى بردند، ـ در پيشگاه پروردگار عزيز و
شكوهمندم ايستادم، به من گفت: «اى محمّد!». گفتم: بله،
بله. گفت: «آفريدگانم را آزمودهاى. كدام يك از تو
فرمانبردارترند؟». گفتم: پروردگارا! على.
1 - السنّة ، ابن
ابىعاصم: 549/1183، المناقب: 114/124.2 - كتاب من لا
يحضره الفقيه: 4/179/5405. 3 - كمال الدين: 263/10، كتاب سليم بن قيس: 2/565/1، إرشاد
القلوب: 419.