توجيه و نقد جلوگيرى از كتابت وصيّت
ماجراى تصميم پيامبر صلي الله عليه و آله به كتابت وصيّت و منعخليفه دوم، ماجرايى تكان دهنده و شگفتآور است.
پيامبر گرامى اسلام كه «مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىآ* إِنْ هُوَ إِلاَّ
وَحْىٌ يُوحَى؛ 1 نه از سر هوا، كه به
وحى الهى سخن مىگويد»، تصميم دارد در آخرين
لحظات زندگى دنيوى خود، نكاتى را براى امّت اسلامى
بيان كند. حتّى اگر پيامبر صلي الله عليه و آله ، انسانى عادى هم تلقّى شود،
مىبايد به اين خواسته او جامه عمل پوشيده شود. به
علاوه، پيامبر صلي الله عليه و آله هدف از نوشتن وصيّت را «گمراه نشدنِ
ابدى امّت اسلام» اعلام مىكند؛ هدفى كه هر كس به
دنبال آن، روان است.شگفت، اين جاست كه خليفه دوم، با اين خواسته
كوچك ـ كه نتيجهاى بزرگ در بر دارد ـ مخالفت مىكند!
دلايل مخالفت او روشن است و در بعضى متون تاريخى
نيز بدان تصريح شده است. حتّى اگر هيچ گزارشى درباره
مقصود عمر بن خطّاب وجود نداشته باشد، هر انسان
محقّق و غير متعصّبى، با كنار هم قرار دادن اين جريان و
جريان سقيفه و نيز جريان به خلافت رسيدن خود وى،
حقيقت را درمىيابد.از گزارشهاى تاريخى درمىيابيم كه گروهى با عمر
همراهى و هميارى كردهاند. اين گزارشها، نشاندهنده
وجود گروه فشارى است كه حتّى در محفل خصوصى
پيامبر صلي الله عليه و آله هم حضور دارند، به گونهاى كه كشمكش و
درگيرى، بالا مىگيرد و در پايان كار، نوشتن وصيّت نيز
بىفايده مىشود.
نجم، آيه 3 و 4.