وحى الهى چنين مىكنم؛ امّا او تيرهجانى پيشه مىكند و از
خداوند، عذاب مىطلبد. خداوند، سنگى فرو مىفرستد
و او، بدان كشته مىشود. پس آيات: «سَأَلَ سَآئِلُ بِعَذَابٍ
وَاقِعٍ؛ 1 خواهندهاى عذابى واقع شدنى
را خواست...» نازل مىگردد.روشن است كه او از جمله: «هر كه من مولاى اويم،
پس على مولاى اوست»، امامت و پيشوايى را مىفهميد؛
چرا كه در اعتراضش به پيامبر خدا، از جمله گفت: سپس
راضى نشدى، تا اينكه اين جوان را بلند كردى و گفتى:«هر كه من مولاى اويم، پس على مولاى اوست».افزون بر اين، تأكيد بر دوستى مولا و علنى نمودن
لزوم مهرورزى به وى، اين همه خشم و گردنكشى لازم
نداشت. 2
8. اعتراف صحابيان
گويا در آن روزگاران و به هنگامى كه اين سخنْعلنى شد، هيچ كس در مفهوم آن (امامت، پيشوايى و
زعامت) ترديد نكرده است. بيماردلان نيز از سَرِ
سستباورى، در سخن پيامبر صلي الله عليه و آله به ترديد نگريستهاند،
وگرنه در معناى جمله، هرگز ترديد نكردهاند.در همان روزگاران و پس از آن واقعه و گاه حتّى
سالهاى سال بعد از آن نيز كسانى با استناد بدان حادثه،
على عليه السلام را «مولا» ناميدهاند و كسانى على عليه السلام را «مولا»
خطاب مىكنند. على عليه السلام خود، چرايى اين تعبير را از آنها
مىخواهد. آنها مىگويند:[چون] روز غدير خم، شنيديم كه پيامبر خدا مىگويد: «هر كه من مولاى اويم، اين [على [مولاى اوست». 3
1 - معارج، آيه 1.2 - براى روايات و نقلهاى بسيار ديگر، ر.ك: ص 297
(درخواست عذاب).3 - ر.ك: ص 198
(على، مولاى آن كسى است كه پيامبر، مولاى او باشد).