غلام عثمان، راهى مصر است. به او شك برده، او را متوقّف مىسازند.
معلوم مىشود كه او پيك خليفه به مصر است. چون او را وارسى
مىكنند، حكم خليفه را به حاكم آن ديار، عبد اللّه بن ابى سرح، مىيابند
كه در آن، دستور قتل گروهى از انقلابيون صادر شده است.نامه به خطّ كاتب خليفه است و با مهر خليفه پايان يافته است. انقلابيون
باز مىگردند و بار ديگر، خليفه را محاصره مىكنند. ديگر نه سخن
واسطه، كار را پيش مىبَرد و نه توبه پذيرفتنى مىنمايد.اين بار، عثمان به معاويه روى مىآورد و از او مىخواهد كه به گونهاى
وى را نجات دهد؛ امّا معاويه كه تشنه قدرت است و بهترين فرصتِ
پَرش به سكّوى قدرت را فراهم مىبيند، به يارى او نمىشتابد تا با كشته
شدن عثمان و بهانه ساختن خونخواهىاش، به خلافتْ دست يابد.محاصره خليفه چهل روزْ طول مىكشد. او در اين مدّت، دو بار از
على عليه السلام مىخواهد كه از مدينه بيرون برود. امام عليه السلام نيز چنين مىكند و هر
بار به درخواست خود خليفه، باز مىگردد.در اين محاصره، صحابيان بزرگ پيامبر صلي الله عليه و آله نيز انقلابيون را يارى
مىرسانند و كسانى بس اندكاند كه يا با عثمان موافقاند و يا آشكارا با
او مخالفت نمىكنند.بدين سان، عثمان در روز 18 ذى حجّه سال 35 هجرى، با نفوذ
انقلابيون به خانهاش، پس از آن كه يكى از آنان با شمشير مروان كشته
مىشود، به قتل مىرسد.تفصيل اين اجمال و اسناد تاريخى آن را در ابواب آينده، ملاحظه
خواهيد كرد.