بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
به جانم سوگند، يقين داشتم كه تو در گذشتهاى/ليكن بىتابى باعث شد تا آن سخنان را بگويم و آشكار كنم. 1 927 .صحيح البخارى ـ به نقل از عايشه ـ: پيامبر خدا در گذشت، در حالى كه ابوبكر در سُنْح (عاليه) 2بود. پس، عمر برخاست و گفت: به خدا سوگند، پيامبر خدا وفات نيافته است.نيز گفت: به خدا سوگند، جز اين، چيز ديگرى را باور ندارم و بىگمان، خداوند، او را بر مىانگيزد و دست و پاى كسانى را مىبُرد.پس، ابو بكر آمد و چهره پيامبر خدا را گشود و او را بوسيد و گفت: پدر و مادرم فداى تو باد! پاكْ زندگى نمودى و پاك در گذشتى. سوگند به آن كه جانم در دست اوست، هرگز خداوند، مرگ را دو بار به تو نمىچشانَد. سپس بيرون آمد و گفت: اى سوگندخورنده! آرامتر.چون ابو بكر به سخن در آمد، عمر نشست. پس، ابو بكر به حمد و ثناى الهى پرداخت و گفت: آگاهباشيد! هر كس محمّد را مىپرستد، بداند كه محمّد در گذشته و هر كس خدا را مىپرستد، پس، خداوندْ زنده است و نمىميرد. و گفت : «تو مىميرى و آنان نيز مىميرند» و گفت: «و محمّد، جز پيامبرى نيست كه پيش از او هم پيامبرانى بودهاند. آيا اگر بميرد يا كشته شود، [از دين او] باز مىگرديد؟ و هر كس از عقيدهاش باز گردد، هرگز به خداوند، زيانى نمىرساند و زودا كه خداوند، سپاسگزاران را پاداش دهد!».پس، مردم، هقهقكنان گريستند. 3 1 - تاريخ اليعقوبى: 2/114، السيرة النبويّة ،ابن هشام: 4/305، شرح نهج البلاغة: 1/178 . 2 - سُنح يا همان عاليه، جايى در نزديكى مدينه است كه خانه ابو بكر در آن جا بوده است. (تاج العروس: 4/96) 3 - صحيح البخارى: 3/1341/3467، سنن ابن ماجة: 1/520/1627 .